جوانشیر کدخدا پور؛ بیاید یا نیاید

مطالب پیش رو، حاصل مباحثی است که به صورت هفتگی بین چند تن از دانشجویان و  فارغ التحصیلان دشتستانی،پیرامون تحولات سیاسی مربوط به انتخابات این شهرستان مورد بررسی و گفت و گو قرار گرفته است. حاصل این گفت و گوها که گاها به صورت پراکنده و تلفنی و در مواقعی به صورت حضوری انجام شده در قالب" بیاید یا نیاید"، در مورد هر یک از کاندیداهای احتمالی به نگارش در آمده و سعی شده اولا حتی المقدور با کاندیدای مورد نظر گفت و گوئی صورت گیرد. ثانیا از مباحثی که شائبه تبلیغ و جانبداری از شخص خاصی باشد پرهیز شود و ثانیا انصاف و عدالت  در تحلیل ها رعایت گردد.

...........................................

کدخداپور بیاید یا نیاید

تحلیلی پیرامون جوانب حضور یا عدم حضور مهندس جوانشیر کدخداپور در رقابت انتخابات مجلس دهم

گروهی از طرفداران سرسخت مرد اصلاح طلب اما محافظه کار دشتستانی حاضرند برای بار پنجم نام جوانشیرکدخدا پور را برای مجلس دهم شورای اسلامی در 7ام اسفند ماه به صندوق های اخذ رای بریزند اما این تمام ماجرا نیست...

کدخدا پور با همه کاریزمائی که در بین مردم عادی و گروهی از اصلاح طلبان دشتستانی دارد، اما اهل ریسک نیست، و همین مساله موجب بروز سرخوردگی های شدید در میان طرفدارانش شده است. از سوی دیگر مرد 52 ساله دشتستانی نتوانسته طی 18 سال( از 1378 تا کنون) انسجامی موفق بین طرفداران خود ایجاد نماید.

کدخدا پور، اصلاح طلب معتدلی است که از هاشمی به روحانی رسید و این نمونه بارزی از روح محافظه کار "مرد همیشه دوم" انتخابات  دشتستان است که خود را چندان آغشته دوران اصلاح طلبی سید محمد خاتمی نکرد، وی پس از شکست نه چندان سنگینش  در سال 1378 (مجلس ششم) هیچ پست مدیریتی مهمی را تصاحب ننمود. از سوی دیگر نتوانست در این برهه خود را به عنوان اصلاح طلبی تمام عیار بروز دهد و طرفدارانش را حفظ کند، کاری که برادران رزمجو توانستند به خوبی از عهده ان بر آیند.

 اگرچه جوانشیر کدخدا پور مدیری چیره دست در امور اجرائی است و شاید اگر اقبال همراه او بود اکنون رخت استانداری یکی از استان ها را بر تن داشت اما در سیاست، چیرگی اجرائی همه چیز نیست، "فرماندار نمونه وقت کشور" پس از شکست در هر انتخابات از انظار و اذهان پنهان می شد تا انتخاباتی دیگر. کدخدا پور حتی با نفوذ و سابقه 22 ساله خود در وزارت کشور نتوانست ماجرای انتخابات 86 را مدیریت کند.

این روزها منتقدان اصلاح طلبش می گویند او اصلاح طلبی کم هیاهوست که هیچ زخمی برای اصلاحات نخورده پس نمی توان اجازه دهند میوه ی رسیده ای که دیگران زحمت به ثمر نشستنش را کشیده اند، توسط "کارگزار ساکت"، چیده شود.

به نظر می رسد کدخداپور  کماکان به حمایت های قومی و خویشاوندی از خود امیدوار است، امیدی که با گسترده شدن شبکه های ارتباطی، سیاسی شدن مردم و کمرنگ شدن حمیت های قومی رنگ باخته و نمی توان پاسخگوی معادلات جدید سیاسی باشد.

جلسه چهاردهم آبان سال جاری که در شهر برازجان و با حضور تعداد نسبتا زیادی از طرفداران وی برگزار شد شاید تیر خلاصی باشد بر حضور کدخدا پور در انتخابات مجلس دهم، جلسه ای که آنگونه که مهندس اصلاح طلب انتظار داشت، پر شور نبود. چه آنکه اولا تنها 3 ماه به انتخابات مجلس مانده و بسیاری از صاحبان رای موضع حمایتی خود را از کاندیداهای احتمالی اعلام کرده اند، ثانیا در جلسات گروه های اصلاح طلب دشتستانی اتفاق نظر چندانی برای حضور جدی وی وجود ندارد.

کدخدا پور در محاسبات خود باید این مساله را به صورت جدی مورد بررسی قرار دهد که، اصلاح طلبان زمانی بر روی حضور او حساب باز می کردند که عرصه برای ورود فعال آنها به میدان، مهیا نبود. در حال حاضر گروهی از اصلاح طلبان با این سوال مواجه هستند که اکنون که وزنه عرصه سیاسی کشور به نفع اصلاحات است چرا تخم مرغ های خود را در سبد کسی بگذارند که طی سالیان پس از 1378 نتوانسته برادری خود را به آنها ثابت کند.

 در حال حاضر کدخداپور نفوذ خود در جامعه و قدرت را به دلایلی از دست داده اما به هیچ عنوان نمی توان گفت عمر سیاسی وی به پایان رسیده، اما به جرات می توان اذعان داشت حضور وی در انتخابات، بدون آنکه اجماعی بر روی نام او از سوی اصلاح طلبان ایجاد شده باشد و نهایتا شکست احتمالی وی آتی موجب پایان زیست سیاسی مرد کهنه کار سیاست در دشتستان خواهد شد. کارگزار کهنه کار باید مراقب باشد اگر او معتقد است که در مجلس می تواند منشاء خدمت به کشور و ملت باشد باید برنامه ای منسجم و  طرح و طریقی نو برای انتخابات مجلس یازدهم سال 1398 دراندازد.

 

وقتی برای حل مشکل کشاورزان بوشهری باید دست به دامان جناب خان شویم!

 

 پرده اول: شبی که حاصل یکسال کشاورزان بوشهری به "باد" رفت

پنجشنبه 19 شهریور ماه 1394 بر اثر باد و باران و طوفان شدید و البته ناگهانی، خسارت زیادی به کشاورزان استان بوشهر خصوصا شهرستان دشتستان وارد شد. برخی از مسئولان استان قول هائی مبنی بر پرداخت خسارت به کشاورزان دادند اما این مساله با پرداخت بخش کوچکی از خسارت به کشاورزان تمام نمی شود.

هیچ خبری از این طوفان که سرنوشت یکساله کشاورزان و کارگران بخش کشاورزی وضعیت معیشت آنان را دستخوش "طوفان" قرار داده در پایگاه اطلاع رسانی استانداری بوشهر دیده نمی شود!یعنی اینکه صدای کشاورزان آنقدرها بلند نبوده که از پیچ و خم "گاوندهای" نخلستان هایشان فراتر رود.

 

ادامه نوشته

در رثای سردار غلامرضا بیژنی

پدرم، 30 سال در کسوت معلمی بود، معلم بازنشسته ادبیات فارسی، دل نازکی دارد و طبعی که هنوز از دنیای شعر و شاعری دل نکنده، محمد مشتاقی این شعر را در روز خاکسپاری شهید غلامرضا بیژنی سروده است:

ز مادر کودکی، پرسش پدر بود

بگفتا حیدرم(1) زین قصه بگذر

ولی چونکه به چشمم خیره گشتم

لبم را خشک دیدم، چشم او تر

 

ادامه نوشته

به بهانه بیانیه توهین آمیز شورای هماهنگی جبهه اصلاحات استان بوشهر

علت هجمه گسترده اصلاح طلبان علیه دولت گذشته چیست؟

 

اختناق، عقب گرد، تفکر مخوف، دوران سیاه، غارت ثروت ملی، افراط گرائی، ماجراجوئی،بحران، فساد، خرابی و ده ها صفت و عنوان دیگر علیه دولت نهم و دهم، فصول مشترک سخنرانی های این روزهای اصلاح طلبان کشور و البته استان بوشهر است.

چنان از دوره هشت ساله دولت احمدی نژاد سخن رانده می شود که گوئی وی ماموریت داشته طی دوران مسئولیتش کشور را به قهقرا ببرد! چنان بر او می تازند که گوئی هیچ خدمتی و هیچ برنامه ای و هیچ رشد و توسعه ای و اساسا هیچ نکته و مساله مثبتی در دوره او انجام نگرفته است؟ چرا؟هدف از این همه هجمه و تخریب چیست؟

واقعیت آن است که اصلاح طلبان عزیز به خوبی می دانند دولت محترم یازدهم کارنامه مطلوبی ندارد، احمدی نژاد حد اقل در 4 سال ابتدائی موجی از خدمت را به کشور ارائه داد و مجلس شورای سال 1386 پر طرفداران او شد، اما بعید به نظر می رسد در مجلس دهم همین مساله برای حسن روحانی تکرار شود. پس باید دوره احمدی نژاد سیاه جلو داده شود! به همین سادگی.

عجیب نیست که تمام سخنرانان دعوت شده از سوی جریان اصلاحات از محسن رهامی و جواد حق شناس تا ابراهیم اصغر زاده و مجید انصاری و دیگران گوی سبقت را در تخریب دولت از یکدیگر بربایند! اما اینکه کوچکترین و ساده ترین مساله داخلی استان را با لطایف الحیلی به احمدی نژاد مربوط کرد شاهکاری است که فقط از دست و زبان و قلم اصلاح طلبان بر می آید.

بهانه نوشتن این سطور بیانیه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات استان بوشهر در پی یک تغییر در یکی از مجموعه های تحت مدیریت شهرداری بوشهر است. در یک بیانیه 2 صفحه ای 7 بار نام احمدی نژاد برده شده است! در هر سطری به بهانه ای نام او را به میان آورده و آماج تهمت و بدزبانی کرده کرده اند!

بداخلاقی تا چه میزان؟ توهین به شعر مردم تا کی؟ آقایان اصلاح طلب پیش خودشان چه فکر کرده اند که جابجائی یک مدیر سطح چندم در یک شهر را به دولت احمدی نژاد مربوط می دانند!

در این بیانیه دوران احمدی نژاد را  "دورانی مخوف" و پر از تباهی توصیف کرده که "منافع فردی بر منافع ملی غلبه داشت و میراث آن چیزی جز به انحطاط کشاندن کشور نبود"‌.

عجیب تر و البته خنده دار تر آن است که این عزیزان در بیانیه خود هشدار داده اند که ای ملت هوشار و بیدار باشید تا دوباره "شاهد واگذاری سکان اداره مملکت به دست نا اهلان نباشیم"! اینکه نا اهل کیست و چه کسانی مملکت را با فتنه های 78 و 88 روبرو ساختند، کدام تفکر راهگیمائی علیه امام زمان(عج) را جایز می دانست، کدام جریان به صراحت عنوان می داشت تفک امام خمینی باید به موزه برود، کدام گروه کنفرانس برلین را راه انداختند، کدام دسته، مجلس ششم با اعمال خائنانه را تشکیل داده بود حکایت مثنوی صد من کاغذ است. سر بسته بگویم، در دولت دهم اگر فساد و تباهی هم بود الان عاملان آن در زندان هستند اما در دوران طلائی شما نا اهلانی در راس قدرت قرار داشتند که الان لیست بلند بالائی از آنان حلقوم گویائی برای براندازی و مبارزه علیه جمهوری اسلامی هستند.

متاسفم که باید عرض دارم، دوستان اصلاح طلب ما(که البته تنها نام اصلاح طلبی را با خود یدک می کشند) خود را به خواب زده اند و هوشمندانه از تاکتیک فرار به جلو استفاده می کنند! این عزیزان را به خواند وصیت نامه سیاسی- الهی امام خمینی، جلد 22 صحیفه نور، فرازهائی از نهج البلاغه و البته مرور سابقه سیاسی خودشات توصیه می نمایم.

منبع: وبلاگ بردار محسن مشتاقی 

www.entehayeofoq.blogfa.com

 

بررسی نمایندگان و مجالس نه گانه شورای اسلامی و مجلس پیش رو در شهرستان دشتستان


مقدمه:

سیاست و سیاستمداری در دشتستان به اندازه خودِ مفهوم سیاست پیچیده است، انتخابات بیش از آنکه حزبی و سیاسی باشد، قومی و اجتماعی است. بیش از آنکه به خط سیاسی کاندیداها توجه شود، اقتدار شخصی و کاریزمای او مورد توجه قرار می گیرد. رقابت ها چنان سنگین می شود که گاها تا سال ها اثرات خود را در محیط زندگی دشتستانی ها حفظ می کند، این رویکرد البته در سال های اخیر کمی بهبود یافته است اما کماکان انتخابات، روشنترین عرصه برای رقابت های قومی و طایفه ای است. انتخابات دشتستان همیشه "خاص" است! گاهی جوان 33 ساله را به مجلس می فرستند، گاهی یک خانم را برای اولین بار در تاریخ استان بوشهر، راهی مجلس می کنند تا اولین کارورزی سیاسی خود را در قالب نمایندگی تجربه کند. با وجود تمام احساسات دشتستانی، گاهی یک غیر دشتستانی را با آرای بی سابقه به عنوان نماینده خود می پذیرند. به هر تقدیر انتخابات دشتستان همیشه حساسیت خود را دارد و معمولا بیش از یک سال از برگزاری انتخابات تحرکات کاندیداها آغاز می شود. این نوشتار به بررسی نمایندگان دشتستان در مجالس نه گانه و ترسیم فضای سیاسی شهرستان دشتستان در انتخابات مجلس آینده ( مجلس دهم در اسفند 1394) خواهد پرداخت.

مجلس اول:

*دکتر محمد مهدی جعفری از محدود نمایندگان طرفدار بازرگان در مجلس اول بود.

انتخابات اولین دور مجلس شورای اسلامی در 24 اسفند 1358 برگزار شد. در این سال 4 انتخابات دیگر نیز برگزار شده بود از جمله آنکه در 12 فروردین قاطبه ایرانیان به جمهوری اسلامی "آری" گفتند، در مرداد ماه مجلس موسسان قانون اساسی برگزار گردید، در آذر ماه، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تصویب خبرگان و ملت رسید و در بهمن ماه 1358 بنی صدر رئیس جمهور شد.  سید محمد مهدی جعفری که به عنوان یکی از مشهورتین فعالان سیاسی بوشهر و مبارزان با حکومت پهلوی شناخته می شد در این انتخابات توانست در رقابت با دیگر کاندیداها که آنها نیز دارای سابقه مبارزاتی( در سطح محلی) بودند به مجلس راه یابد. او در هنگام ورود به مجلس 40 سال داشت و دانشنامه دکترای خود در رشته علوم قرآنی را اخذ کرده بود. سید محمد مهدی جعفری به عنوان چهره ای ملی- مذهبی و از طرفداران مهندس بازرگان شناخته می شد، کما اینکه در اولین مجلس شورای اسلامی جزء 20 نفر گروه نمایندگان طیف بازرگان محسوب می گردید. وی توانست از مجموع 32715 رای 53% آراء یعنی 17507 رای را به خود اختصاص دهد.

مجلس دوم:                        

  *حجت الاسلام عباس رحیمی تنها نماینده دشتستان که دشتستانی نبود، او بیشترین درصد آراء تمام ادوار مجلس شورای اسلامی در دشتستان را ازآن خود کرد.

انتخابات مجلس دوم در زیر سایه جنگ با عراق برگزار گردید و البته فضائی شفافتر، ضد لیبرال تر و یکدست تر داشت، طیف ملی- مذهبی به دلایل متعدد از جمله عدم روحیه مبارزه و ضدیت انقلابی با غرب به حاشیه رانده شده بودن، لیبرال ها و طرفداران بنی صدر که در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی  33 کرسی را ازآن خود کرده بودند با عزل و فرار وی، اعتبار خود را از دست داده بودند، از سوی دیگر انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی و شهادت کادر اصلی حزب موجب محبوبیت بیش از پیش آن نزد مردم شد. مجلس دوم همچنین آغاز شکل گیری رقابت و انشعابات درون گروهی احزاب همسو با جمهوری اسلامی بود. در این انتخابات امام جمعه شهر برازجان، حجت الاسلام عباس رحیمیِ 37 ساله  ( هم اکنون در مقام آیت اللهی  در کسوت امام جمعه خمینی شهر قرار دارد) از دشتستان کاندیدا شد و توانست به مجلس راه یابد. او اولین( و شاید آخرین) غیر دشتستانی بود که به نمایندگی از سوی مردم این شهرستان به مجلس راه یافت. سایت اینترنتی متعلق به وی در مورد ورود او به مجلس از سوی مردم دشتستان می نویسد: " ايشان هيچ تمايلی به ورود به مجلس را نداشت وبا اصرار وحتی گريه وتظاهرات مردم مجبور شد فقط ثبت نام كند ولی هيچ قدمی برای رأی آوردن وتبليغات برنداشت وحتی يك ريال هم خرج نكرد وپس از ثبت نام شهر را ترك كرد با این وجود در اولين مرحله وبا رأی قاطع مردم انتخاب گرديد." سید محمد مهدی جعفری اما در روایتی دیگر می گوید که تبلیغات رحیمی چنان آشکار و عامیانه بود که در تریبون نماز جمعه به مردم قول می داد در صورت ورود به مجلس برای آنان ارزاق و آب و برق و کالا فراهم کند.  به هر تقدیر این روحانی جوان که از محبوبیت فوق العاده ای در دشتستان برخوردار بود، توانست بیشترین "درصد" آراء تاریخ انتخابات این شهرستان را به دست آورد، او در این اتخابات از مجموع 51426 رای موفق شد بیش از 65% آراء یعنی تعداد 33511رای را ازآن خود سازد. تاکنون هیچ نماینده ای نتوانسته است چنین درصدی از رای مردم را ازآن خود سازد. پس از او بیشترین درصد آراء که توسط یک نماینده کسب شده است مربوط به خانم دکتر عدالت نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی با 56% و پس از وی، مهندس رازقی با درصدی تقریبا مشابه(55/7) توانست به مجلس چهارم راه یابد. البته نباید از نظر دور داشت که درصد آراء رازقی و عدالت در مرحله دوم انتخابات کسب شده است، چه آنکه درصد آراء آنها در مرحله اول زیر 50% بوده است.

مجلس سوم:

* خدانظر قاسمی در هنگام ورود به مجلس سوم، جوانی 33ساله و دیپلمه بود، او موفق شد 2دور به مجلس راه یابد.

مجلس سوم جدال "جامعه و مجمع" بود، یعنی جامعه روحانیت و مجمع روحانیون مبارز. در سال 66 و در آستانه انتخابات مجلس سوم شورای اسلامی، چند نفر از روحانیون چپ گرای طرفدار میر حسین موسوی(نخست وزیر وقت) به دلیل آنکه جامعه روحانیت مبارز حاضر نشده بود برخی از افرادِ مورد نظر چپ گرایان را در لیست انتخاباتی مجلس سوم بگنجاند، انشعاب از جامعه روحانیت مبارز و تشکیل مجمع روحانیون مبارز را اعلام کردند. به هر تقدیر انتخابات در 19 فروردین 67 برگزار شد و چپ گرایان توانستند به موفقیت گسترده ای در انتخابات مجلس سوم  دست یابند.

در هنگام برگزاری انتخابات مجلس سوم، کشور کماکان در تب و تاب جنگ تحمیلی قرار داشت، خدانظر قاسمی فرمانده سپاه دشتستان، به عنوان چهره ای رزمنده شناخته می شد. اگر چه خدانظر قاسمی در دشتستان، از میان جناح بندی های آن زمان، راست گرا محسوب می شد اما با ورود به مجلس به جمع چپ گرایان خط امامی پیوست. قاسمی جوانترین نماینده دشتستان در ادوار انتخابات مجلس شورای اسلامی محسوب می گردید که توانست با مدرک دیپلم و در سن 33 سالگی با کسب 26262 رای یعنی 51% آراء به مجلس راه یابد.

سایت اینترنتی متعلق به حجت الاسلام رحیمی روایت جالبی از عدم کاندیداتوری ایشان و معرفی خدانظر قاسمی که در آن دوران جوانی 33 ساله و فرمانده سپاه شهرستان بود دارد، در این سایت آمده است " از آنجا كه در مجلس خوب نمیشد كار كرد وخوشش نمی آمد، (حجت الاسلام رحیمی)با مجلس خداحافظی كرد وبيش از يك دوره نپذيرفت وديگر توجه به اصرار مردم وحتی اشك جوانان كه اصرار داشتند تا بار ديگر قبول كنند ، نكرد، حتی خود را هنگام ثبت نام مخفی کرد که مردم او را پیدا نکنند و مجبورش نکنند که ثبت نام کند. چون هدف ایشان در هر حال خدمت بود ،احساس می کرد در مجلس نمی تواند زیاد خدمت کند به ویژه وقتی جنگ به اوج فرسایشی بودن و مشکلات رسیده بود واحساس می کرد کس دیگری که بتواند برای جنگ فکری کند به مجلس بیاید .لذا فرمانده سپاه همان شهررا ،خودش کاندید کر دو اتفاقا انتخاب شد."

توتالیتر کدام است، لمپن کیست؟

 مرگ غم انگیز خواننده جوان، مرتضی پاشائی همه را متاثر کرد، خصوصا که تصاویر رقت باری از روزها و ساعات آخر عمر وی به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و دل هر انسانی را به درد آورد. من فکر می کنم یکی از دلایل عمده تاسف و تاثر مردم نیز همین فضای غم انگیزی بود که به خاطر بیماری این خواننده در سال های آخر عمر او ایجاد شد. به هر تقدیر این خواننده که نسبت به خوانندگان دیگر به تعهد اخلاقی شهرت داشت در هفته آخر آبانماه به دیار باقی شتافت.
واکنش ها فراوان بود، برخی سعی نمودند از زاویه سیاسی به آن وارد شوند و از مرگ این جوان محبوب سوء استفاده نمایند، به اندازه ای که سخنگوی کاخ سفید در متنی ادیبانه که با جمله "انالله و اناالیه راجعون" شروع می شد، خاموش شدن "این شمع نورانی" را تسلیت می گوید. اما نهایتا روضه ای که پدر آن مرحوم در روز تشییع جنازه وی خواند آبی بر همه آتش هائی بود که برخی ها سعی در برافروخته تر کردن آن داشتند.
آنچه مرا متعجب کرد واکنش عجیب و شتابزده یکی از "دوستان" است که 3 روز پس از وفات مرحوم پاشائی  در سایت اینترنتی اتحاد جنوب نگاشته شده است. لازم میدانم پاره ای توضیحات را در مورد مطلب ایشان ارائه نمایم.
  در مورد نظر و بیان احساس نویسنده ی محترم بحثی ندارم، حتی در مورد سطور توهین آلود و کنایه واری از جمله اینکه  "پاشایی نه عو عو کرد، نه زوزه کشید و نه با بی ادبی و گستاخی موجب وهن مجالس دینی شد. نه امام حسین (ع) و اهل بیت علیه السلام را با خواندنش تحقیر کرد نه هفت تیر می‌کشید، نه پیراهن پاره می کرد، نه اسید می پاشید و نه شمشیر در فرق سر خودش فرود می آورد". که البته جای نقد جدی دارد. اولا اینکه نویسنده محترم به صورت غیر مستقیم اسید پاشی را به گردن تیپ شخصیتی افرادی انداخته که از برگزاری کنسرت مرحوم پاشائی ممانعت به عمل آورده اند. ثانیا باید از نویسنده محترم پرسید در چند درصد از هیات های عزاداری کسی عو عو سر میدهد و زوزه می کشد! و نمونه هائی مانند این که قصد ورود به آن را ندارم.
بحث اصلی و آنچه که بنده را به واکنش وا داشت استفاده جناب آقای آقایان حسینی از واژه های توتالیتاریسم و لمپن در توصیف جامعه ایران است آنجا که می گویند "مرتضی پاشائی رفت و ... راحت شد از جامعه ای که در آن توتالیتاریسم و لمپنیسم تمامی ندارد".
برادر بزرگوارم جناب آقای آقایان حسینی که خود فارغ التحصیل رشته حقوق در مقطع کارشناسی ارشد هستند، از بار حقوقی واژه ها آگاهند، عجیب آنکه بدون ملاحظه این مساله از این واژه ها برای توصیف جامعه ایران استفاده کرده اند. دکتر حسین بشیریه در کتاب خود با عنوان آموزش دانش سیاسی می نویسد "در یک تعبیر مختصر، دولت توتالیتر ویژگی های زندان، پادگان و گورستان را به صورت یکجا در خود جمع کرده است".
دولت و جامعه توتالیتاریست فاسد ترین، سرکوبگرترین و پرخفقان ترین نوع جامعه و حکومت در قرون اخیر است که عموم اندیشمندان، حکومت فاشیست ایتالیا و  نازی هیتلر را نمونه های بارزی از آن عنوان کرده اند. حقیقت آن است که  از هر راهی بخواهیم وارد شویم که جامعه و حکومت ایران را با حکومت توتالیتر مقایسه کنیم به خطا رفته ایم، جناب آقای آقایان حسینی در جامعه توتالیتر اصلا روزنامه ای وجود ندارد که کسی بخواهد در آن مطلب منتشر کند و جامعه را به توتالیتر بودن متهم نماید!
اساسا استقرار این دولت و حضور خود حضرتعالی در کسوت مشاور فرماندار به معنی آن است که جامعه توتالیتر نیست، اینکه بنده و حضرتعالی آزادانه اندیشه های یکدیگر را نقد میکنیم یعنی جامعه توتالیتر نیست. اینکه صداهای مختلف در جامعه وجود دارد و اتفاقا خود حضرتعالی عضو مجمعی هستید که  منتقد دولت پیشین بود نشانگر باز بودن جامعه و غیر توتالیتر بودن آن است، در جامعه توتالیتر صدای مخالف از بن خفه می شود، در جامعه توتالیتر گروهای مردم نهاد(NGO) وجود ندارد که شما در آن عضو باشید.
اما در مورد واژه لمپن، این واژه که دارای ریشه ای آلمانی است، توسط کارل مارکس به حوزه سیاسی وارد شد و در ادبیات آکادمیک مارکسیستی کاربرد زیادی دارد. این واژه در اصل به معنی افراد بی ریشه و بی طبقه ای است که برای کسب انعام و خوش باش و صدقه به طرفداری از ثروتمندان می پردازند. این واژه به مروز زمان به یک توهین سیاسی تبدیل شد و در ایران به معنی افرادِ بی هویت و فاقد شعوری است که به منظور امرار معاش دست به هنجار شکنی و قانونگریزی کرده و معمولا از سوی سیاسیون مورد سوء استفاده قرار می گیرند، بهترین نمونه آن طیف شخصیتی کسانی است که به رهبری امثال شعبان جعفری(شعبون بی مخ) در براندازی دولت دکتر مصدق شرکت کردند.
جناب آقای آقایان حسینی، در جامعه قانونمند، لمپنیسم وجود ندارد. شما افرادی را که به هر دلیل مخالف برگزاری کنسرت مرحوم پاشائی بودن را به بی شعوری و آلت دست بودن و بی هویتی متهم کرده اید. اگر آنها مرحوم پاشائی را تهدید کرده اند مجرمند و باید طبق قانون با آنها برخورد شود، این به هیچ وجه صحیح نیست که به کنایه، اقشار مذهبی و هیاتی را در یک ردیف قرار داده و آنها را هفت تیر کش، قمه زن و زوزه کش خطاب کنید. این مثل آن است که بنده به دلیل عدم همسوئی شما با رای خودم، حضرتعالی را واداده و نادان و بی بصیرت خطاب کنم. شما خود "حقوقدان" هستید و میدانید که چنین نوشته هائی می تواند از سوی مدعی العموم در مراجع قانونی مورد پیگیری قرار گیرد.
بنده با مساله خاصِ ممانعت از برگزاری کنسرت مرحوم پاشائی کاری ندارم اما اینکه عده ای از مردم تمایل نداشته باشند برنامه ای در شهر محل زندگیشان برگزار شود و بخاطر آن اعتراض کنند، مساله ای کاملا دموکراتیک است و اتفاقا از ویژگی های جوامع مردمسالار است. فرض بفرمائید عده ای از مردم همین شهر و دیار در اعتراض به آلاینده های فلان شرکت اعتراض کنند و شعار بدهند و برای جلوگیری از فعالیت آن شرکت اقدام کنند آیا مستحق است که آنها را بی تمدن و ضد صنعت و کوته فکر بخوانیم؟خیر احدی حق ندارد آنها را لمپن و توتالیتر بخواند و اگر چنین کند نشان دهنده آن است که آن فرد دچار روحی توتالیتر است.

آه ای افغانستان

       

    سهراب باقری از جمله شاعرهائیست که شعرهایش از جنس جوشش است، از جنس فوران، یا به قول خود او، پاره آتش، وقتی در مورد شهیدان شعر می گوید تو گوئی رزمنده ای خسته و مجروح که هنوز گَرد رزم از گُرده اش نتکیده در رثای هم رزمانش می سراید، وقتی برای امام(ره) می سراید انگار در جمارانی و وقتی برای اما زمان(عج) می گوید تو گوئی در جمکرانی.

ابیات پیش رو شراره ایست در فغان افغانستان و غم شهیدانیست که به دست سربازان جهل در تهاجم به سفارتخانه جمهوری اسلامی در 17 مرداد 1377 در مزار شریف افغانستان به شهادت رسیدند؛بسم الله

آه ای افغانستان

بهاران سوخته

باغ خاکستر

خستگی ام را

 

در سایه سار کدامین تاک

لحظه ای

بیاسایم

کاتش بلعیدنم را

دهان به خمیازه

نگشاید؟

آه ای افغانستان!

پادفراه کدامین گناه را

این چنین در آتش می سوزی؟

با پیکری پر از برداه های آهن

و چشمانی پر از ساچمه ی خشخاش

فرزندان غیورت، جوانمردانه به آتش کشیده اند

تا بره های قره گل قشنگت را  گله گله

برای دیو سفید به سیخ کشند؟!

آه ای افغانستان!        

 

باغ های میوه ات

از هرم نفس های سربی کدامین دیو

خشکیدند؟

و گل- خنده های کودکانت را

غول کدامین باد پرپر کرد؟

دیروز

وقتی داس خونین شیطانشرق را شکستی؛

همگی فریاد شادی سر دادیم که فردا

کاروان بهار

از "خیبر" و "پنجشیر" باز خواهد گشت

و مریم دوستی

در چکاد "سلیمان" طلوع خواهد کرد

اما دریغ دریغ دریغ  

از شغاد خیانت و 

فریاد فریاد

از شیطنت شیطان بزرگ

و فرزندان طیلسان سبز

که بلعیدنت را همواره 

چون دانیاسری پیری دندان به دندان می سایند.

آه ای افغانستان! به هوش باش!

کافتاب حیاتت

دیریست دذر پشت ابرهای جهالت 

نفس نفس می میرند

و این شیطان بزرگ است که دستان بلندت را 

در "بامیان" و "مزار" می شکافد

تا قلب سوخته ات را 

برای موزه نظم نوین کاخ سفید به ارمغان ببرد.

آه ای افغانستان!

این اجساد کودکان شناور بر جیحون

به سمت کدامین تمدن بشری پارو می کشند؟!                

آدم های بزرگ، دیندار، وطن دوست و کم توقع

به واسطه یکی از دوستان به میهمانی افطاری دکتر احمدی نژاد دعوت شدم، افطاری که با عنوان دیدار احمدی نژاد با تشکل های دانشجوئی برگزار می شد. برنامه ساعت 6 آغاز می شد که من با 2 ساعت تاخیر رسیدم و البته چه بهتر که با تاخیر رسیدم! جمعی حدود 50 نفر از دانشجویان که اکثرشان را می شناختم و اکثر شان بچه های حزب الهی بودند که یا در بسیج دانشجوئی یا در دانشگاه و یا در رسانه ها یک زمانی با هم بویدم و البته این روزها کمتر از حال همدیگر با خبریم، با وجود گذشت سال ها و همه تغییراتی که در رشته و محل تحصیل و شهر و وضعیت تاهل و  حتی شکل ظاهری بعضی از بچه ها ایجاد شده بود اما خطشان همان خط سابق بود، خط انقلاب.

وقتی رسیدم دکتر احمدی نژاد تازه بسم الله را گفته بود،بچه های روی موکت توی طبقه زیرین نیمه کاره ی ساختمان نشسته بودند، دکتر روی یک صندلی ساده نشسته بود. تا اذان مغرب حرف هایش به طول انجامید، به جز اشاره هائی کوتاه در مورد مسائل سیاسی حرف نزد، حرف هایش را توی سه محور انسان کامل، اهداف کلان انقلاب اسلامی و لزوم شناخت حضرت امام خلاصه کرد. حرفهایش سیاسی نبود، یعنی اصلا سیاسی نبود اگر چه چند روز اخیر بعضی از سایت ها با مبنی قرار دادن یادداشت هائی که بعضی از بچه ها توی وبلاگشان منتشر کرده بودند برداشت های نادرستی از حرف های دکتر احمدی نژاد منتشر کردند.

به هر تقدیر سخنرانی تمام شد و نماز جماعت با پیش نمازی دکتر الهام خوانده شد و صفره افطاری روی ایوان ساختمان انداخته شد. رو بروی من داماد احمدی نژاد و مدیر کل سابق امنیتی سیاسی نهاد ریاست جمهوری سر پا ایستاده بودند،2-3 دقیقه منتظر ماندم دیدم نمی نشینند، بسم الله گفتیم و شروع کردیم!

2-3 دقیقه بعد دکتر احمدی نژاد اومد، به احترام سفره افطار و البته درخوایت خود احمدی نژاد کسی از جای خود بلند نشد، آمد روبروی من و من نیم خیز شدم، جا شدیدا تنگ یود و دکتر روی دو زانو نشست دکتر الهام هم نیز. با دکتر خوش و بش کردم. بی مقدمه گفتم آقای دکتر آیا این عادلانه است که استان بوشهر که قطب انرژی ایران است هنوز گاز کشی نشده باشد! فارغ التحصیلان رشته های فنی و مهندسی اش بیکار باشند، با یک زلزله 4 ریشتری نصف روستاهایش خراب شوند و هنوز به عنوان استانی محروم تلقی شود؟

دکتر گفت الان جم و کنگان و بوشهر گازرسانی شده اند، نشده اند؟ گفتم بله گفت دشتستان و برازجان چطور؟ گفتم به کندی پیش می رود آن هم فقط برازجان. 

فکر نمی کردم این همه دقیق شهر های استان را به یاد داشته باشد، این را به او گفتم. خندید گفت راه اهرم درست شد؟گفتم آقای دکتر من اطلاع دقیقی ندارم، گفت در دوره ما برای جاده کشی اهرم و توسعه اقتصادی دشتستان برانه ریزی و تصویب های زیادی انجام شده خود بوشهری ها باید پیگیر یاشند اگر پیگیری نکنن طرح هائی که حتی بودجه شان تصویب بشده ممکن است به فراموشی سپرده شوند.

گفتم دکتر ده سال دیگه از بوشهر چی توی ذهنت می مونه، گفت بوشهری های آدم های بزرگ، دیندار، وطن دوست و کم توقعی هستند، اگر استان دیگری منابع شما را داشت( و البته اسم یک استان را آورد) الان ادعای پایتختی می کرد!

 

بخون فایز که دشتی داغ داره...

 

کاکی نه تنها٬که ز این ماجرا

سر به سر جمله استان عزا

گرچه رضائیم به رضای خدا

داده به ما مرهم آقا شفا

"شعر از پدرم"

 

شهر زلزله زده شنبه و روستای درویشی