پیشنهاد مذاکره؛ دو گام به جلو یک گام به عقب

پیشنهاد مذاکره؛ دو گام به جلو یک گام به عقب

Image result for ‫ترامپ غیر قابل اعتماد‬‎

دونالد ترامپ را می توان عملگرا ترین رئیس جمهور آمریکا در 50 سال اخیر دانست. او حتی از جورج دبلیو بوش هم پیشتر رفته است. بوش هرگز با کره شمالی گفتگو نکرد، ترامپ این کار را کرد، بوش جرات نکرد سفارت آمریکا را از تل اویو به بیت المقدس منتقل کند؛ ترامپ اما با تبلیغات و سر و صدای فراوان این کار را کرد.

عده ای در ایران  پیشنهاد ترامپ را یک گام به عقب دانسته اند و بر این اعتقادند که این؛ بهترین فرصت برای حل و فصل همه مسائل بین جمهوری اسلامی ایران با آمریکائی هاست. واقعیت اما چیز دیگریست؛ واقعیتی که اصلا پیچیده نیست و آن اینکه:  ترامپ غیر قابل اعتماد است.

دو هفته پیش همین ترامپ بود که طی یک توئیت بسیار موهوم و خشن خطاب به حسن روحانی نوشته بود " هرگز آمریکا را تهدید نکن، در غیر اینصورت پیامدهایی را خواهید دید که کمتر کسی در طول تاریخ طعم آن را چشیده است".

در مورد پیشنهاد ترامپ برای گفتگو با ایران؛ بیان 4 نکته ضروری است.

اول: تلاش آمریکا برای ایجاد شکاف بین ملت و حاکمیت؛ آمریکا خوب میداند در حال حاضر به دلایل متعدد از جمله سوء مدیریت، وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم وضعیت خوبی نیست. و البته خوبتر میداند که عده ای در ایران این وضعیت را به برجام و عدم مذاکره با آمریکا گره زده اند. حالا ترامپ تلاش دارد به مردم ایران بگوید این دولتمردان ایرانی هستند که حاضر به مذاکره نیستند! تحلیلگران داخلی باید مراقب باشند به این بهانه به بزک کردن آمریکائی ها مبادرت نکنند.

دوم: ادعای ترامپ مبنی بر گفتگوی بدون پیش شرط است. حال آنکه آمریکا عملا با خروج از برجام شرط اول که اعتماد است را سوزانده. آمریکا ابتدا باید خسارات ناشی از خروج واشنگتن از برجام را پرداخت کند سپس دم از مذاکره بدون پیش شرط بزند.

سوم: ترامپ گمان می کند همه چیز را میتواند خرید و فروخت. او میخواهد دردسر های آمریکا در سراسر جهان را رفع کند اما با روش خودش! آمریکا همواره 4 مشکل لاینحل داشته است، صلح اعراب و اسرائیل، کره شمالی، روسیه و ایران؛ برای 3 مورد اول مذاکره کرده و توافقاتی را به عمل آورده، حالا سراغ ایران آمده است. ایران نباید در دام این تاجر بیفتد و کالای اصلی و اساسی خود یعنی خود اتکائی، عزت و امنیت خود را در معرض معامله قرار دهد.

چهارم: قبول مذاکره با آمریکا در شرایط حاضر یعنی اینکه آمریکا هر وقت بخواهد می تواند از توافق و تعهد خود عقب بنشیند و هر وقت اراده کند؛ جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره خواهد رفت.

فلسطین؛ لزوم حمایت سیاسی بین‌المللی، هست ها و بایدها

 

مسئله فلسطین یکی از پیچیده ­ترین موضوعات تاریخ معاصر پس از جنگ جهانی دوم بوده و همواره یکی از کانون­های مهم تحولات غرب آسیا بوده است. مسئله فلسطین همچنین موجب تشکیل بلوک بندی­های این منطقه بوده است. قدرت­های حمایتگر رژیم صهیونیستی و دستگاه­های امنیتی و سیاسی این رژیم همواره تلاش نموده ­اند، قدس را از مرکز تحولات و توجهات دور سازند و آن را از تقابل «اسلام- صهیونیسم» به جنگ «عرب-یهود» و نهایتاً به «فلسطینی-صهیونیستی» تبدیل سازند.

با ورود به قرن بیست­ و ­یکم و بروز حوادثی مثل خروج ارتش صهیونیستی از جنوب لبنان، انتفاضه دوم، عقب نشینی از غزه، گفت­­گوهای بی‌حاصل سازش، ترور رهبران فلسطینی و جنایت­ های این رژیم طی جنگ‌های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و ۵۱ روزه موجب توجه بین ­المللی به مسئله‌ی فلسطین شده است.

گسترش رسانه ­ها و گروه­های مردم نهاد، اهمیت یافتن بازیگران غیردولتی، پررنگ­تر شدن مسئله حقوق بشر و ادامه یافتن ظلم فزاینده رژیم اشغالگر قدس لزوم توجه و حمایت سیاسی از مسئله فلسطین را آشکارتر کرده است، مسئله‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در ششمین کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین به آن اشاره‌ کرده‌اند. پژوهش پیش رو به دنبال بررسی حمایت ­های سیاسی بین­ المللی صورت گرفته از فلسطین طی یک دهه گذشته، واکاوی فعالیت سیاسی سازمان ساف و دولت خودگردان فلسطینی در عرصه بین ­الملل و نهایتاً رسیدن به راهکارهای سیاسی جهت حمایت از فلسطین است.

 

حمایت‌های بین ­المللی از فلسطین و تأثیر آن‌ها طی یک دهه‌ی اخیر

سیاست­های تهاجمی رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۰ به بعد، شامل سرکوب انتفاضه دوم (۲۰۰۰-۲۰۰۵) و سوم (۲۰۱۵ تا کنون)، ترور و بازداشت طولانی‌مدت شخصیت­های فلسطینی، تهاجم ­های مکرر به غزه و به بن‌بست کشاندن گفت­گوهای صلح موجب شده است موج بین ­المللی فزاینده­ای علیه تل‌آویو و حمایت از فلسطینی ­ها ایجاد گردد.

از سال ۲۰۰۴ تاکنون ۳۴ کشور به جمع کشورهایی که کشور فلسطین را به رسمیت می­شناسند پیوسته ­اند. حال حاضر ۱۳۸ کشور که جمعیتی در حدود ۶ میلیارد نفر را شامل می­شوند کشور فلسطین را به رسمیت می­شناسند.

 

سیاست های تهاجمی رژیم صهیونیستی از سال 2000 به بعد، شامل سرکوب انتفاضه دوم (2000-2005) و سوم (2015 تا کنون)، ترور و بازداشت طولانی‌مدت شخصیت های فلسطینی، تهاجم های مکرر به غزه و به بن‌بست کشاندن گفت وگوهای صلح موجب شده است موج بین المللی فزاینده ای علیه تل‌آویو و حمایت از فلسطینی ها ایجاد گردد.

 

 شکست گفت­گوهای مستقیم در سال ۲۰۱۰ و تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه در سال ۲۰۱۲ را باید یکی از نقاط عطف در جبهه ­گیری مثبت بین ­المللی نسبت به موضوع فلسطین دانست. در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد وضعیت فلسطین را به «دولت ناظر غیر عضو» تغییر داد[۱] به عبارتی فلسطین از «عضو ناظر» به «دولت ناظر» ارتقاء یافت.

تبدیل فلسطین به عضو ناظر از سوی مجمع عمومی موجب خواهد شد تمام حقوق کشورها در حقوق بین‌الملل به آن تعلق گیرد که شامل مصونیت سران دولتی فلسطین، امکان استفاده از نیروی نظامی، برخورداری از حق دفاع مشروع فردی و جمعی در برابر حمله نظامی، ممنوعیت مداخله کشورهای خارجی در امور داخلی فلسطین، ارائه دعاوی حقوقی علیه رژیم اشغالگر قدس به دادگاه‌های بین‌المللی، امکان عضویت در سایر سازمان‌های دولتی و آژانس­های تخصصی و همچنین برخورداری از حق انعقاد معاهده می­شود.

در بُعد منطقه ­ای نیز طی یک دهه گذشته حمایت از فلسطینی­ها سیر صعودی داشته است، حمایت کشورهای آمریکای لاتین و جنوبی را می­توان یکی از برگ­های برنده فلسطینی­ها در عرصه بین ­المللی دانست. مواضع کشورهای آمریکای لاتین در جریان تهاجم ­های مکرر رژیم صهیونیستی علیه فلسطین همواره به نفع گروه­های فلسطینی بوده است.

در جریان تهاجم ۵۱ روزه سال ۲۰۱۴ رژیم صهیونیستی به غزه، بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین روابط خود را با رژیم اشغالگر قدس محدود و سفرای این رژیم را فراخواندند. در همان سال اکوادور میزبان کمپین­های بزرگ حمایت از فلسطین بود. در آوریل ۲۰۱۵ ونزوئلا میزبان کمپین بین‌المللی بازگشت آوارگان فلسطینی شد، شیلی به عنوان کشوری که دارای بزرگ‌ترین اقلیت فلسطینی تبار در خارج از غرب آسیا است در آگوست ۲۰۱۵ میزبان هیات بلند پایه ­ای از فلسطین به‌منظور توسعه روابط دوجانبه بود، یک ماه بعد در حالی که اروپا درهای خود را بر آوارگان غرب آسیا بسته بود، آرژانتین اعلام کرد که حاضر به پذیرش آوارگان سوری و فلسطینی برای مدت ۲ سال خواهد بود[۲]. همین حمایت­ها موجب شد که سفیر فلسطین در ونزوئلا، خانم «لیندا صبح علی»، در آگوست ۲۰۱۴ جمله تاریخی خود را خطاب به نیکولاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا اینگونه بیان کند: «شما و مردم آمریکای­ لاتین بیش از برخی از برادران عرب ما، از فلسطین حمایت کرده­ اید[۳]».

از سوی دیگر اما بلوک کشورهای عربی از ۴ دهه گذشته تاکنون از سیاست­های تهاجمی علیه رژیم صهیونیستی دست برداشته و به حمایت‌های مالی و دیپلماتیک از فلسطین بسنده کرده ­اند،[۴] با نگاهی به ۷۰ سال گذشته یعنی از زمان برگزاری اولین اجلاس سران عرب، روشن می‌شود که مسئله فلسطین محور مسائل همه اجلاس‌های عربی بوده است اما به گفته عبدالقادر یاسین نویسنده و روزنامه نگاری که مسائل فلسطین را زیر نظر دارد، هر اجلاس سران عرب برای اعراب بدتر از اجلاس قبلی بود[۵].

در اروپا نیز پارلمان­های متعدد کشورهای اروپائی از جمله انگلیس، اسپانیا، ایرلند، یونان طرح به رسمیت شناخته شدن فلسطین را به دولت­های خود ارائه داده‌اند. سوئد اولین کشور اروپائی بود که فلسطین را به رسمیت شناخت. در اواخر ۲۰۱۴ نیز پارلمان اروپا طرحی را مبنی بر به رسمیت شناخته شدن فلسطین تصویب کرد.

در سپتامبر ۲۰۱۵ برای اولین بار پس از تشکیل سازمان ملل پرچم فلسطین در این سازمان و همه نهادهای تابعه آن برافراشته شد. متعاقباً یونان در دسامبر همان سال کشور فلسطین را به رسمیت شناخت، چند روز بعد واتیکان در اوایل ۲۰۱۶ رسماً فلسطین را به عنوان کشوری مستقل مورد شناسایی قرار داد.

قطعنامه شماره ۲۳۳۴ شورای امنیت سازمان ملل در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۶ با ۱۴ رأی موافق و یک رأی ممتنع (آمریکا) علیه شهرک‌سازی های رژیم صهیونیستی را می­توان مهم‌ترین حمایت بین ­المللی از فلسطین از سال ۲۰۰۰ تاکنون دانست. این قطعنامه یکی از آخرین حمایت­ های بین ­المللی از فلسطین است که ضربه مهلکی به تلاش­های تل‌آویو برای کسب مشروعیت بین‌المللی وارد ساخت.

۶ کنفرانس بین ­المللی در حمایت از فلسطین به میزبانی جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده است که آخرین آن ۲۰ فوریه ۲۰۱۷ بوده است، تهران جدی‌ترین حامی فلسطین در ابعاد نظامی و سیاسی است، رمضان عبدالله در سال ۲۰۱۶ در بیست ­و­نهمین سالروز تشکیل جهاد اسلامی در غزه گفته بود: «جمهوری اسلامی ایران تنها کشور حامی فلسطین است و اعراب باید آن را الگوی خود قرار دهند.[۶]»

در مجموع باید عنوان داشت که سیاست ­های حمایتی از فلسطین از سال ۲۰۰۸ به بعد ابعاد بین ­المللی یافته است، آمریکای جنوبی در ابعاد دیپلماتیک، اروپا در بُعد حقوق بشر و مخالفت با شهرک سازی رژیم اشغالگر قدس، بلوک عربی حمایت­های رسانه‌ای و مالی و کشورهای جبهه مقاومت که در رأس آن جمهوری اسلامی قرار دارد ضمن حمایت­های سیاسی و دیپلماتیک حمایت‌های تسلیحاتی را نیز از فلسطین بر عهده داشته است.

از سوی دیگر حمایت­های بین­ المللی از فلسطین، با تمرکز و هماهنگی بیشتری دنبال می­شود، محکومیت رژیم صهیونیستی در جنگ ۲۰۰۸، عضویت فلسطین در یونسکو، پذیرش فلسطین به عنوان دولت ناظر غیر عضو در سازمان ملل و رأی شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت رژیم صهیونیستی در اواخر سال ۲۰۱۶ با همین نگاه قابل ارزیابی است. با وجود گسترش حمایت­های بین ­المللی از فلسطین، یک خطر جدی به صورت آشکار در قبال این حمایت­ها جنبش مقاومت فلسطینی و مردم فلسطین را تهدید می­کند و آن کانالیزه شدن جنبش­های مقاومت به‌سوی مذاکره و تن دادن به سازش با رژیم صهیونیستی است.

 

تبدیل فلسطین به عضو ناظر از سوي مجمع عمومي موجب خواهد شد تمام حقوق كشورها در حقوق بین‌الملل به آن تعلق گیرد كه شامل مصونيت سران دولتی فلسطین، امكان استفاده از نيروي نظامي، برخورداری از حق دفاع مشروع فردي و جمعي در برابر حمله نظامي، ممنوعيت مداخله کشورهای خارجی در امور داخلی فلسطین، ارائه دعاوی حقوقی علیه رژیم اشغالگر قدس به دادگاه‌های بین‌المللی، امكان عضويت در ساير سازمان‌های دولتي و آژانس هاي تخصصي و همچنین برخورداری از حق انعقاد معاهده مي شود.

 

تشکیلات خودگردان؛ اقدامات و دستاوردها

دولت خودگردان فلسطین از سال ۲۰۰۰ تاکنون رویکردهای متفاوتی را در مواجهه با رژیم صهیونیستی اتخاذ کرده است. یاسر عرفات در آستانه انتفاضه الاقصی (۲۰۰۰) رویکرد محکم‌تری نسبت به دهه ۹۰ در برخورد با رژیم اشغالگر قدس اتخاذ کرد[۷]، مرگ او و تحولات داخلی فلسطین که منجر به تشکیل دولت اسماعیل هنیه و متعاقب آن درگیری داخلی گروه‌های فلسطینی شد، به همان میزان که گروه‌های مقاومت را در نبرد با رژیم صهیونیستی مصمم‌تر کرد، دولت خودگردان را نیز در مصالحه و سازش با رژیم صهیونیستی ترغیب نمود.

دولت خودگردان از سال ۲۰۰۸ تاکنون طی سه مرحله بیش از ۵۰ نشست با مقامات رژیم صهیونیستی انجام داده‌اند و طی سال­های پس از ۲۰۰۰ بیش از ۱۸ طرح سازش مورد بررسی طرفین قرار گرفته است، اولین آن مربوط به جولای ۲۰۰۰ با عنوان کمپ دیوید ۲ و آخرین آن طرح فرانسه در میانه ۲۰۱۶ و طرح ژنرال سیسی در اواخر همان سال بوده است با این وجود هیچ توافق آشکاری در ۵ مسئله مهم اختلافی یعنی مسئله آوارگان، شهرک‌ها، سرنوشت قدس، مرزها و مسئله امنیت حاصل نشده است[۸].

آنچه موجب تمرکز بین ­المللی به مسئله قدس و حمایت از فلسطین شده است نه مذاکرات سازش بلکه تهاجم گسترده نظامی رژیم صهیونیستی به غزه و لزوم توقف این تهاجمات بوده است، به همین دلیل است که موج محکومیت رژیم اشغالگر قدس و توجه به غزه پس از جنگ ۲۲ روزه ۲۰۰۸-۲۰۰۹ ایجاد شده است.

 محمود عباس در اواخر سپتامبر ۲۰۱۱ با استفاده از موج حمایتی بین­المللی از فلسطین (به واسطه مبارزات گروه­های مقاومت فلسطینی) برای اولین بار تقاضای خود مبنی بر پذیرش فلسطین به عنوان دولت مستقل در سازمان ملل را به بان­کی­مون، دبیرکل وقت این سازمان، ارائه داد، این درخواست با وتوی آمریکا در شورای امنیت مواجه شد. در اواخر اکتبر با وجود مخالفت­های جدی آمریکا، فلسطین موفق شد با رأی بیش از دو سوم اعضای سازمان ملل به عضویت یونسکو درآید[۹].

 در ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۲ محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، به نمایندگی از سازمان آزادی‌بخش فلسطین (که به عنوان نماینده قانونی فلسطین در کشورها و مجامع شناخته می‌شود)، درخواست عضویت آن کشور را تکرار کرد. یک ماه بعد فلسطین به عنوان «دولت ناظر غیر عضو» در آن مجمع پذیرفته شد و از ۱۷ دسامبر همان سال استفاده از نام دولت فلسطین در تمامی اسناد رسمی سازمان ملل الزامی شد.[۱۰] در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۱۵ دولت فلسطین به عضویت دادگاه بین­المللی لاهه درآمد.

آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد آن است که این دستاوردها در سایه مذاکره به دست نیامده­اند، بلکه ماحصل مبارزه گروه­های مقاومت و در تنگنا قرار دادن رژیم صهیونیستی از یک سو و تهاجم خارج از قاعده و عرف ارتش این رژیم به ساکنان غزه و متعاقباً فشارهای بین‌المللی به تل­آویو بوده است.

 

همین حمایت ها موجب شد که سفیر فلسطین در ونزوئلا، خانم «لیندا صبح علی»، در آگوست 2014 جمله تاریخی خود را خطاب به نیکولاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا اینگونه بیان کند: «شما و مردم آمریکای لاتین بیش از برخی از برادران عرب ما، از فلسطین حمایت کرده اید ».

 

حمایت‌های سیاسی؛ روش­ها و راهکارها

رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت­الله خامنه­ای در بخشی از بیانات خود در اولین روز کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین که سوم اسفند ۱۳۹۵(۲۱ فوریه ۲۰۱۷) در تهران برگزار شد فرمودند: «هرگز نباید از اهمیت حمایت سیاسی از مردم فلسطین غافل بود که در جهان امروز از اولویّت ویژه‌ای برخوردار است. ملت­های مسلمان و آزادی‌خواه با هر سلیقه و روش، امّا می‌توانند در یک هدف گرد هم­آیند و آن فلسطین و ضرورت تلاش برای آزادی آن است. با پدیدار شدن نشانه‌های افول رژیم صهیونیستی و ضعفی که بر متّحدان اصلی آن به‌ویژه ایالات‌متحده‌ی‌ آمریکا حاکم شده است، مشاهده می‌شود که اندک اندک، فضای جهانی نیز به سمت مقابله با اقدامات خصمانه و غیرقانونی و غیرانسانی رژیم صهیونیستی میل می­کند»

اگر چه از سال ۲۰۰۸ به بعد حمایت­های سیاسی از فلسطین گسترش یافت و به ابعاد بین­المللی آن افزوده شده است اما بنا به فرمایش معظم له: «البتّه هنوز جامعه‌ی جهانی و کشورهای منطقه نتوانسته‌اند به مسئولیّت خود در برابر این مسئله‌ی انسانی عمل کنند.»[۱۱]حمایت سیاسی در ابعاد منطقه­ای و بین­المللی از چند مسیر قابل انجام است:

 

حمایت رسانه‌ای؛ آنچه مسلم است جنگ رسانه‌ای از برجسته‌ترین مؤلفه‌های جنگ نرم و جنگ‌های مدرن در جهان کنونی محسوب می‌شود. جنگ نرم به‌مثابه راهبرد و استراتژی انتخابی نظام سلطه، برای تسلط بر افکار و اراده ملت‌ها تدوین و طراحی شده است[۱۲]. از ابتدای اختراع و تاسیس ایستگاه‌های رادیو و تلویزیون تا اوایل سال ۲۰۰۰ رسانه‌های غربی قدرت مطلق را در شکل‌دهی به اذهان مخاطبان بین­المللی داشتند با آغاز قرن ۲۱ و گسترش ارتباطات انحصار از دست غرب (به ویژه فرانسه، آمریکا و انگلیس) خارج شد و کشورهای اسلامی مانند ایران، ترکیه، عربستان و قطر مبادرت به شبکه‌های رسانه‌ای بین­المللی کردند.

رسانه­های دنیای اسلام نشان داده‌اند که اگر عزم جدی وجود داشته باشد می­توانند نقش فوق العاده­ای در حمایت از فلسطین و آشکار ساختن چهره اشغالگرانه رژیم صهیونیستی داشته باشند. به عنوان مثال اگر چه نمی‌توان از سوگیری های شبکه الجزیره در جریان تحولات سوریه چشم پوشی کرد و برخی از تحلیل‌گران حتی نقش درخشان این شبکه در انعکاس تهاجم و جنایات رژیم صهیونیستی در نوار غزه در سال ۲۰۱۴ را ناشی از ارتباط قوی دولت قطر با حماس و اخوان المسلمین در آن برهه زمانی می­دانستند[۱۳]، اما پخش گزارش­های فوری و انعکاس بین­المللی آن‌ها نقش مهمی در محکومیت سراسری رژیم صهیونیستی ایفا کرد. ممنوعیت پخش و اخراج خبرنگاران شبکه پرس تی وی توسط بعضی از کشورهای غربی نیز نمونه بارزی از گسترش نقش رسانه‌های اسلامی در حمایت از فلسطین است.

تاسیس اتحادیه بین­المللی رسانه­های اسلامی (ICIM) که سال گذشته میلادی در اندونزی و با تأکید بر حمایت رسانه­ای از فلسطین صورت گرفت یکی از مهم‌ترین گام­های دنیای اسلام در حمایت رسانه­ای از مقاومت فلسطینی بوده است. تشکیل این اتحادیه می­تواند در هماهنگ سازی دولت­ها در پوشش اخبار فلسطین نقش به­سزائی داشته باشد، مدیر شبکه المیادین در دومین روز کنفرانس حمایت از فلسطین در تهران گفته بود: «برخی از رسانه­های عربی شریک رسانه­های رژیم صهیونیستی شده­اند[۱۴]».

 

قطعنامه شماره 2334 شورای امنیت سازمان ملل در 23 دسامبر 2016 با 14 رأی موافق و یک رأی ممتنع (آمریکا) علیه شهرک‌سازی های رژیم صهیونیستی را می توان مهم‌ترین حمایت بین المللی از فلسطین از سال 2000 تاکنون دانست. این قطعنامه یکی از آخرین حمایت های بین المللی از فلسطین است که ضربه مهلکی به تلاش های تل‌آویو برای کسب مشروعیت بین‌المللی وارد ساخت.

 

حمایت سازمانی و نهادی؛ نهاد را نباید تنها یک مؤسسه برای انجام هدفی خاص مانند تعلیم، بهداشت، هماهنگی و خدمات در نظر گرفت، بلکه باید آن را الگویی متشکل از رفتار جمعی یا گروهی دانست که به‌عنوان جزء و بخش اساسی یک فرهنگ پذیرفته می‌شود. به عبارتی نهاد را می‌توان شامل رسوم، عادات اجتماعی، قوانین، روش‌های فکری و به‌طور کلی روش زندگی دانست.

اگر چه هم­اکنون سازمان­ها و نهادهای ملی، منطقه­ای و بین­المللی متعددی در دنیای اسلام به منظور حمایت از فلسطین وجود دارد اما عدم اتحاد و هماهنگی بین کشورهای اسلامی عضو، از یک سو و دولت محوری محض آنان از سوی دیگر موجب ناکارائی آنان شده است. به عنوان مثال اگر چه تشکیل سازمان همکاری­های اسلامی به عنوان بزرگ‌ترین سازمان اسلامی، در ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ صهیونیست‌ها ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪاﻻﻗﺼﻲ بوده است، اما این سازمان هیچ‌گاه ﻣﺴﺌﻠﻪ بیت‌المقدس را ﺟﺪای از ﻣﺴﺌﻠﻪﻛﻠﻲ ﻓﻠﺴﻄﻴﻦ ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﻧﺪاده اﺳﺖ. غیرقابل ﺗﻔﻜﻴﻚ ﺑﻮدن اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ در اﻫﺪاف اﻋﻼم ﺷﺪه ﺳﺎزﻣﺎن کاملاً ﻣﺸﻬﻮد اﺳﺖ. کمیته قدس نیز به عنوان یکی از کمیته­های مهم شش‌گانه این سازمان ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻓﻠﺴﻄﻴﻦ ﺑﺎ اﺑﺘﻜﺎر ﻋﻤﻞ ﻛﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﻲ ﺑﻴﺎﻧﺠﺎﻣﺪ[۱۵].

جنبش عدم تعهد نیز با وجود عضویت ۱۲۰ کشور و این واقعیت که فلسطین تنها موضوعی است که از توافق مطلق اعضا برخوردار است[۱۶] و با وجود کمیته مستقل جهت بررسی مسئله فلسطین، نتوانسته است گامی عملی در راستای کاهش رنج تاریخی فلسطینی­ها بردارد. عدم ارتباط مستمر نهادهای ملی حامی فلسطین و اتکای صرف نهادهای منطقه­ای به دولت‌ها دو مشکل بزرگ ماهوی سازمان‌های حامی فلسطین در عرصه بین­الملل هستند.

پیشنهاد رئیس مجلس ملی زیمبابوه در ششمین کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین مبنی بر تشکیل یک کمیته پارلمانی متشکل از کشورهای شرکت کننده در کنفرانس تهران جهت پیگیری ابتکار عمل‌های بین‌المللی یکی از مثال­های بارز در نهادسازی حمایتی از فلسطین است. به هر تقدیر ورود جدی کشورهای اسلامی و حامی فلسطین به مسئله حمایت نهادی در قالب پشتیبانی سیاسی از فلسطین مسئله‌ای است که می‌تواند به عنوان گام مؤثری در پایان اشغالگری رژیم صهیونیستی تلقی گردد.

 

حمایت حقوقی؛ گسترش ارتباطات و اهمیت یافتن افکار عمومی و در اولویت قرار گرفتن مسائلی همچون حقوق بشر موجب شده است که فلسطین به عنوان یکی از کانون‌هایی که به شدت تحت تعرض حقوقی و جنایات جنگی قرار دارد مورد توجه قرار گیرد. نفوذ فوق­العاده صهیونیست­ها در نهادهای قضائی و دادگستری بین­المللی موجب شده است این نهادها نتوانند نقش پررنگی در محکومیت رژیم اشغالگر قدس ایفا نمایند، به عنوان مثال دیده­بان حقوق بشر در سال ۱۹۷۸ تاسیس شد. این سازمان از ابتدای تأسیسش تا سال ۱۹۹۹ توسط یک صهیونیست به نام رابرت برینشتاین ریاست افتخاری می­شده است[۱۷]. همچنین سازمان عفو بین‌الملل، اگر چه در جریان جنگ ۲۲ روزه ۲۰۰۸ رژیم صهیونیستی را به دلیل تخریب وسیع خانه‌های مسکونی غزه و استفاده از سلاح‌های ممنوعه محکوم کرد اما ضمن محکوم کردن گروه­های مقاومت، به محکومیت آنان، همپای رژیم صهیونیستی پرداخت. به‌طور کلی دادگاه‌های بین‌المللی تاکنون برای جهان اسلام رأی مثبتی صادر نکرده­اند. پرونده­های کشورهای اسلامی در لاهه چه در دیوان دادگستری بین­المللی چه در دیوان کیفری بین­المللی که علیه کشورهای اسلامی بوده و غربی‌ها یا رژیم صهیونیستی محکوم نشده‌اند یا دست‌کم طرفین را راضی کرده­اند و قاتل و مقتول در یک کف قرار داده شده است و این دادگاه­ها بی‌طرف و مستقل نیستند[۱۸].

اگر چه هم‌اکنون دولت فلسطین عضوی از دادگاه لاهه است اما بعید به نظر می­رسد بدون پشتوانه حقوقی و سیاسی کشورهای اسلامی بتواند به اعاده حق خود در مقابل رژیم صهیونیستی و حامیان غربی او مبادرت ورزد. به همین جهت دولت­های اسلامی از سه طریق باید خود به حمایت حقوقی از فلسطین اقدام کنند، اول استفاده از بلوک کشورهای اسلامی در سازمان‌های حقوقی، دوم حمایت از گروه­های حقوقی مردم­نهاد و سوم تشکیل نهاد­های دادگستری اسلامی مانند دیوان بین­المللی عدالت اسلامی که اگر چه از دهه­های گذشته تاکنون زمزمه‌های تشکیل آن بوده اما به دلایلی تحقق نیافته است[۱۹].

 

در مجموع باید عنوان داشت که سیاست های حمایتی از فلسطین از سال 2008 به بعد ابعاد بین المللی یافته است، آمریکای جنوبی در ابعاد دیپلماتیک، اروپا در بُعد حقوق بشر و مخالفت با شهرک سازی رژیم اشغالگر قدس، بلوک عربی حمایت های رسانه‌ای و مالی و کشورهای جبهه مقاومت که در رأس آن جمهوری اسلامی قرار دارد ضمن حمایت های سیاسی و دیپلماتیک حمایت‌های تسلیحاتی را نیز از فلسطین بر عهده داشته است.

 

تلاش برای وحدت گروه‌های فلسطینی؛ در یک دهه گذشته گروه‌های فلسطینی ۶ بار مبادرت به گفتگو و انجام توافق بر سر تشکیل دولت ملی و وحدت سراسری کرده‌اند، بار اول در سال ۲۰۰۷ در مکه، سپس در اواخر ۲۰۱۰ در سوریه، بار سوم در ماه می سال ۲۰۱۱ در قاهره و سپس در فوریه ۲۰۱۲ با وساطت قطر، بار پنجم در ماه می ۲۰۱۴ در غزه و نهایتاً در سال ۲۰۱۶ با وساطت دولت ژنرال سیسی. با این وجود این گروه­ها هیچ‌گاه موفق به تشکیل دولت وحدت ملی پایدار نشده‌اند.

وحدت گروه­های فلسطینی نقش بسیار مهمی در ایفای حقوق فلسطینیان در عرصه بین­المللی دارد، در بُعد عملی نیز دولت خودگردان زمانی به موفقیت در عرصه بین‌المللی و مواجهه با رژیم صهیونیستی شده که با پشتوانه مستقیم و غیرمستقیم گروه‌های مقاومت همراه بوده است.

رژیم صهیونیستی به شدت از توافق طرفین فلسطینی وحشت دارد، نتانیاهو عدم همراهی ساف با حماس را یکی از پیش شرط‌های مذاکرات دانسته است، از سوی دیگر سیر تحولات فلسطین نشان داده است پس از هر توافق ملی در فلسطین رژیم صهیونیستی یک گام به عقب رفته است، به عنوان مثال تنها چند روز پس از توافق ۲۰۱۳ گروه‌های فلسطینی، برخی مقامات اسبق ارتش و سیاستمداران بازنشسته رژیم صهیونیستی با بیان طرح راه حل تشکیل دو کشور، خطاب به دولت ایالات‌متحده بر لزوم عقب نشینی یک جانبه این رژیم از نود درصد مساحت کرانه باختری تأکید کردند[۲۰]. یکی از پیش شرط­های مهم حصول گروه­های فلسطینی به توافق پایدار و مبادرت آن­ها به تشکیل دولت ملی، هماهنگی و همگرایی قدرت­های بزرگ اسلامی منطقه از جمله مصر، ایران، عربستان و ترکیه است از همین رو شایسته است که کشورهای اسلامی منطقه با کنار گذاشتن اختلاف عقیده (حداقل پیرامون مسئله فلسطین) به همگرایی گروه‌های فلسطینی برای احقاق حقوق از دست رفته فلسطینی‌ها مبادرت ورزند.

 

نتیجه

فلسطین از زمان تشکیل اشغالگرانه و جعلی رژیم صهیونیستی به قلب تحولات منطقه غرب آسیا تبدیل شده است، صهیونیسم بین ­المللی با نفوذ در رسانه‌های بزرگ و نهادهای بین‌المللی و همچنین تأثیر بر سیاستمداران غربی تلاش کرده است مسئله فلسطین را از ماهیت تخاصم اسلام-صهیونیسم به «فلسطینی-اسرائیلی» تبدیل نماید تا حدودی نیز موفق شده است. ورود به قرن بیست و یکم و گسترش تکنولوژی­ های ارتباطی و وقوع تحولات جدید موجب خروج سلطه مطلق غرب در رسانه­ها و نهادها شده است به طوری که موج فزاینده­ای از اوایل سال­های ۲۰۰۰ در حمایت از فلسطین تشکیل شده است. با این وجود شاهد ضعف‌هایی از سوی کشورهای اسلامی برای رساندن فریاد مردم فلسطین و احقاق حقوق آن‌ها هستیم. مقام معظم رهبری در ششمین دور از کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین به لزوم حمایت سیاسی از فلسطین تأکید کرده‌اند، تلاش کشورهای اسلامی در حمایت سیاسی از فلسطین (در کنار حمایت مالی و نظامی)، در قالب تلاش برای وحدت گروه­های فلسطینی، حمایت حقوقی، حمایت رسانه­ای و حمایت نهادی و سازمانی می­تواند راه حل مؤثری برای حمایت عملی از فلسطین باشد.


منابع:

 

[۱] – Louis Charbonneau, “Palestinians win implicit U.N. recognition of sovereign state”, published in Reuters.com on Nov 29, 2012, See in: http://www.reuters.com/article/us-palestinians-statehood-idUSBRE8AR0EG20121129

 

[۲] – ۵ Acts of Latin American Solidarity with Palestine, published in alethonews.wordpress.com on Nov 27, 2015, See in: https://alethonews.wordpress.com/2015/11/27/5-acts-of-latin-american-solidarity-with-palestine/

 

[۳] – Palestine present more than ever in Latin American politics, published Aljazeera.com on 9 Aug 204, See in:www.aljazeera.com/indepth/opinion/2014/08/palestine-present-more-than-ever-20148784749547623.html

 

[۴] – وحیده احمدی، «رویکرد اتحادیه عرب به مسئله فلسطینی‌ها»، فصلنامه مطالعات فلسطین، پائیز و زمستان ۱۳۹۲، شماره ۲۲ و ۲۳، صفحه ۴۰-۶۲٫

[۵] – رحمت ابراهیمی، افول مسئله فلسطین در اولویت‎های اتحادیه عرب، منتشرشده در وب‌سایت خبرگزاری قدس، تاریخ انتشار ۲ بهمن ۱۳۹۵ قابل بازیابی در آدرس زیر: فول-مسئله-فلسطین-در-اولویت-های-اتحادیه-عرب/http://qodsna.com/fa/2/

 

[۶] – «جهاد اسلامی: اعراب حمایت از فلسطین را از ایران یاد بگیرند»، وبگاه روزنامه کیهان، تاریخ انتشار ۱ آبان ۱۳۹۵، قابل بازیابی در: جهاد-اسلامی-اعراب-حمایت-از-فلسطین-را-از-ایران-یاد-بگیرند/ http://kayhan.ir/fa/news/88387

 

[۷] – In Memoriam Yasser Arafat (1929-2004), published in Washington Report on Middle East Affairs on 2005 JANUARY-FEBRUARY see in: http://www.washingtonreport.me/2005-january-february/in-memoriam-in-memoriam-yasser-arafat-1929-2004.html.

[۸] -Josh Ruebner,”Shattered Hopes: Obama’s Failure to Broker Israeli-Palestinian Peace”, Londo:Verso Books,

[۹]– John Irish” UNESCO grants Palestinians full membership”, published in reuters.com on Middle East Affairs on 31 oct 2011, see in: reuters.com/article/us-palestinians-unesco-idUSTRE79U1ZY20111031

[۱۰] -Ali Gharib, “U.N. Adds New Name: State of Palestine”, published in thedailybeast.com on December 2012, See in: http://www.thedailybeast.com/articles/2012/12/20/u-n-adds-new-name-state-of-palestine.html

[۱۱] – بیانات در ششمین کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، منتشرشده در وبگاه حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ ۳/۱۲/۱۳۹۵ قابل بازیابی در آدرس: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=35712

[۱۲] – حسن لاسجردی، نقش رسانه‌های خارجی در پوشش اخبار، وب‌سایت باشگاه اندیشه، تاریخ انتشار ۴ بهمن ۱۳۸۸، قابل دسترسی در آدرس: http://www.bashgah.net/fa/content/show/39189

[۱۳] – احمد کاظم زاده، مقایسه عملکرد «الجزیره» و «العربیه» در قبال جنگ غزه، خبرگزاری فارس، منتشرشده در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۹۳، قابل بازبینی در: http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13930431000638

 

[۱۴] – رسانه‌ها قوه چهارم در حمایت از فلسطین هستند، نسیم آنلاین، منتشرشده در ۴ اسفند ۱۳۹۵، قابل بازیابی در آدرس: http://www.nasimonline.ir/(S(jtbtp5sbrtlw5psrndhqodvv))/Content/Detail/2088760/

 

[۱۵] – مهدی فتاحی، چشم‌انداز ایران به سازمان کنفرانس اسلامی به فرصت‌ها و ناکامی‌ها، فصلنامه دانشنامه، دوره ۳، شماره ۵۷، بهار ۱۳۸۹، صص ۱۱۲ و ۱۱۳٫

[۱۶] – یادآوری مسئولیت‌ها در نشست جنش عدم تعهد، مصاحبه با حسین دهقانی سفیر و سرپرست نمایندگی دائم ایران نزد سازمان ملل متحد، منتشرشده در وب‌سایت دیپلماسی ایرانی در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، قابل بازیابی در آدرس: فلسطین+تنها+موضوعی+که+اعضای+quot%3B نم quot%3B+بر+آن+اتفاق+نظر+دارند.html1936745/ http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/

 

[۱۷] – اسناد جنایت جنگی صهیونیست‌ها در غزه روی میز دادگاه لاهه، گفت‌وگو با خانم دکتر می صبحی الخنساء، خبرگزاری فارس، منتشرشده در تاریخ ۱۵ مرداد ۹۳، قابل بازیابی در: http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13930514000374

[۱۸] – دیوان کیفری بین‌المللی هم‌رأیی به نفع فلسطین صادر نخواهد کرد، مصاحبه با اورهان یولدوز رئیس جامعه شیعیان هلند، مصاحبه با خبرگزاری نفت ما، ۲۴ تیر ۱۳۹۵، قابل بازیابی در:

http://naftema.com/news/45159/ دیوان-کیفری-بین-المللی-هم-رایی-به-نفع-فلسطین-صادر-نخواهد-کرد

 

[۱۹] – مایکل لومباردینی، دیوان بین‌المللی دادگستری اسلامی: گامی به‌سوی یک نظام حقوقی بین‌المللی اسلامی، ترجمه محمود جلالی، فصلنامه پژوهش حقوق و سیاست شماره ۹، ۱۳۸۲، صص ۱۶۲-۱۸۰٫

[۲۰] – تحولات رژیم صهیونیستی پس از آشتی ملی، منتشرشده در وب‌سایت اندیشکده تبیین، منتشرشده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳

 

این یادداشت اولین بار در اندیشکده تبیین منتشر شده است:

http://tabyincenter.ir/14574

 

اهداف و پیامدهای انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس

Image result for uprising in urshalim

مقدمه

فاصله تل آویو تا بیت المقدس ۶۶ کلیومتر است، یعنی چیزی کمتر ازفاصله تهران تا رودهن. اما چرا این فاصله می تواند آتش بحران در خاورمیانه را شعله ور کند؟ تصمیم ایالات متحده برای انتقال سفارت این کشور از تل آویو به بیت المقدس یکی از مهمترین موضوعات حوزه فلسطین است که سایر تحولات از جمله گفت و گوهای سازش فلسطینی-صهیونیستی و البته روند توافق داخلی بین گروه های فلسطینی را تحت الشعاع قرار داده است. اگرچه در ابتدا به نظر می رسید ترامپ این وعده را تحت تاثیر شرایط ویژه دوران کاندیداتوری بیان کرده اما حالا بعد از پیروزی او و اصرار حلقه مشاوران وی، موضوع جدی تر شده است، مایک پنس، معاون دونالد ترامپ، در ۲۷ مارس ۲۰۱۷  در سخنانش در کمیته روابط عمومی آمریکا-اسرائیل (آیپک) گفته است «ترامپ با جدیت این مساله را بررسی می‌کند، بعد از سال‌ها صحبت بدون عمل در این باره رئیس جمهور آمریکا با جدیت انتقال سفارت به قدس را بررسی می‌کند».

تاریخچه

سازمان ملل متحد برای تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷، یعنی یک سال پیش از اعلام استقلال صهیونیست ها و جعل رژیم «اسرائیل»، طرحی را تصویب کرد که به موجب آن شهر بیت المقدس به عنوان یک «شهر بین المللی»، در نظر گرفته می شد، اما پس از اعلام استقلال صهیونیست ها و آغاز جنگ اول اعراب و اسرائیل نهایتاً قرارداد صلحی بین طرفین انعقاد گردید،طبق این قرارداد که در سال ۱۹۴۹ منعقد گردید و به نام خط سبز معروف گردید، رژیم صهیونیستی کنترل بخش غربی و اردن بخش شرقی بیت المقدس را بر عهده گرفتند. مجلس این رژیم در سال ۱۹۵۰ کل بیت المقدس را پایتخت یهودی ها دانست.

در جریان جنگ شش روزه ۱۹۶۷ ، ارتش صهیونیستی بخش شرقی بیت المقدس را نیز اشغال کرد و از آن پس کل این شهر تحت حاکمیت یهودی ها قرار گرفت. شورای امنیت طی قطعنامه ای(شماره ۲۴۲) این اقدام را غیرقانونی داست و مرزهای رژیم صهیونیستی را همان مرزهای ۱۹۴۸ دانست. رژیم صهیونیستی طی سالهای پس از ۱۹۶۷ بیش از ۱۵۰ شهرک در این مناطق ساخته است و حدود ۸۰۰ هزار یهودی در آنها اسکان داده شده اند. کرانه باختری رود اردن، بیت المقدس شرقی و باریکه غزه نیز به عنوان مرزهای فلسطین شناخته می شود. به عبارت دیگر محدوده کشور فلسطین(از نگاه سازمان ملل) به مناطقی گفته می شود که پیش از جنگ ۱۹۶۷ تعین شده بود. این مناطق ۲۲ درصد از کل سرزمین تاریخی فلسطین محسوب می شود.

ماجرا از کجا آغاز شد؟

دونالد ترامپ برای اولین بار در اوایل سال ۲۰۱۶ در حالی که هنوز به عنوان کاندیدای نهائی حزب جمهوری خواه آمریکا انتخاب نشده بود در تبلیغات انتخاباتی خود بیان داشت که در صورت پیروزی، سفارت آمریکا را از تل آویو به بیت المقدس منتقل خواهد کرد،او گفته بود جزیره پورتوریکو را که تحت حاکمیت سیاسی آمریکا است را در اختیار پناهندگان فلسطینی خواهد گذاشت. پس از دیدار نتانیاهو با ترامپ که به عنوان کاندیدای جمهوری خواهان رقابت سختی را با کلینتون آغاز کرده بود، ستاد انتخاباتی این «میلیاردر ماجراجو» طی بیانیه ای اعلام کرد: « اورشلیم از بیش از ۳ هزار سال پیش، پایتخت قوم یهود بوده است و آمریکا تحت اداره ترامپ در نهایت حکم دیرینه کنگره درباره به رسمیت شناختن این شهر به ‌عنوان پایتخت را خواهد پذیرفت». حالا ترامپ رئیس جمهور آمریکاست و قصد عملی کردن وعده ی خود را دارد.

وضعیت بیت المقدس در سال های معاصر

در سال ۱۹۸۰، مجلس رژیم صهیونیستی مجددا بیت المقدس را پایتخت دائمی و بلافصل خود دانست، این رژیم در سال های بعد نیز با وجود مخافلت مکرر شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه هائی که در اعتراض به تصمیمات صهیونیست ها صادر می شد، به این مساله تاکید کرد و قانون هائی را در راستای تصویب بیت المقدس به عنوان پایتخت دائمی خود تصویب کرد.

  اگر چه در سال های اخیر برخی از کشورها که پش از سال ۱۹۸۰ سفارت خود را در بیت المقدس دایر کرده بودند کماکان سفارتشان در بیت المقدس غربی دایر بوده اما تا سال ۲۰۰۶ تمامی کشورها سفارت خود را به تل آویو منتقل کردند، کاستاریکا و السالوادور آخرین کشورهایی بودند که در سال ۲۰۰۶ سفارتخانه های خود را از بیت المقدس به تل آویو انتقال دادند. برخی از کشورها همچون ایالات متحده، کنسولگری خود را در بیت المقدس حفظ کردند که البته در بخش غربی این شهر قرار دارد، آمریکا البته دفاتری را هم در بیت المقدس شرقی دایر کرده است. کشورهای دیگری مانند انگلستان و فرانسه در بخش شرقی بیت المقدس دارای کنسولگری هستند. در سال ۱۹۸۹ رژیم صهیونیستی قطعه زمینی را به مدت ۹۹ سال به ایالات متحده در ازای سالی یک دلار اجاره داده تا سفارتخانه جدید خود را در این محل احداث کند ولی تاکنون هیچ اقدامی در این زمین صورت نگرفته و خالی مانده است. در سال ۱۹۹۵ کنگره آمریکا قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن آمریکا باید سفارت خود را از تل آویو به بیت المقدس انتقال دهد، با این وجود این اختیار را به رئیس جمهور داده که ۶ ماه این قانون را به تعویق بیندازد، از آن زمان تا کنون همه روئسای جمهور یعنی کلینتون، جرج بوش و اوباما هر ۶ ماه این قانون را به تعویق انداخته اند، ترام حالا می گوید قصد ندارد مجددا آنرا به تعویق بیاندازد.

اهداف انتقال سفارتخانه به بیت المقدس

- جلب رضایت لابی بین ­المللی صهیونیسم:  ترامپ پیش از هر چیز یک تاجر است، او به خوبی میداند که سرمایه داران بزرگ دنیا عموماً یهودی و صهیونیست هستند، ترامپ با جدی نشان دادن خود به عنوان حامی رژیم صهیونیستی به دنبال ارسال این پیام به صهویست های بین المللی است که آمریکا و دولت ترامپ حامی جدی تل آویو است، ترامپ با این اقدام سرماه های زیادی را به سوی آمریکا جذب خواهد کرد.

- سیاست هویج و چماق با اعراب: اگر چه رژیم های بزرگ عربی از جمله مصر و عربستان حداقل از سه دهه پیش تا کنون اقدام عملی بر ضد رژیم صهیونیستی و حمایت از فلسطین انجام نداده اند اما آمریکا میداند که در ظاهر این رژیم ها بر روی مساله شهر بیت المقدس حساسیت دارند. کما اینکه اکثر کشورهای عربی و اتحادیه عرب واکنش های منفی در قبال این تصمیم از خود بروز داده اند، آمریکا میخواهد در قبال عقب نشینی از این تصمیم از اعراب باج بگیرد.

- رقابت های داخلی: انتخابات ۲۰۱۶ از محدود انتخابات هائی بود که رژیم صهیونیستی در اینکه از کاندیدای کدام جناح (جمهوری خواه و دموکرات) حمایت کند دچار تردید شد.  صهیونیست ها عموماً کاندیدای جمهوری خواه را بر میگزدند اما اینبار شواهد حکایت از میل تل آویو به کلینتون داشت و علت آن هم حمایت لفظی و عملی فوق العاده کلینتون از رژیم صهیونیستی بود، حالا ترامپ می خواهد به یهودی ها ثابت کند که چیزی از کلینتون در حمایت از رژیم صهیونیستی ندارد، حتی اگر شعار او وجهه عملیاتی به خود نگیرد و نتواند سفارت را به بیت المقدس منتقل کند.

پیامدهای انتقال سفارتخانه به بیت المقدس

پایان گفت و گوهای سازش: از سال ۲۰۰۰ تا کنون بیش از ۱۰۰ جلسه بین طرفین فلسطینی و صهیونیستی در قالب ۱۸ طرح صلح برگزار شده است، اولین آن مربوط به سال ۲۰۰۰ تحت عنوان کمپ دیوید دو و آخرین آن گفتگوهای صلحی است که مقدمات آن از سوی ژنرال سیسی از اواخر ۲۰۱۶ تاکنون در حال شکل گیری است. آمریکا یکی از کشورهائی است که همواره موضع حمایت از مذاکرات، البته با جانبداری از رژیم اشغالگر قدس را اتخاذ کرده است. انتقال سفارت از تل آویو به بیت المقدس به منزله شلیک تیر خلاص به مذاکرات سازش است.

شعله ورشدن انتفاضه سوم: علاوه بر جنگ های متعدد بین اشغالگران و گره های مقاومت، تاریخ فلسطین سه انتفاضه را تجربه کرده است، انتفاضه اول از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، انتفاضه دوم از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ و انتفاضه سوم که از اواخر ۲۰۱۵ شکل گرفته و تاکنون ادامه دارد. انتقال سفارت به بیت المقدس بی تردید انتفاضه سوم را شعله ورتر از گذشته می کند.

- افزایش فشارهای بین المللی به تل آویو: رژیم صهیونیستی سالانه هزینه هنگفتی را جهت انجام دیپلماسی عمومی و رسانه ای به منظور ترمیم چهره خود در عرصه بین الملل خرج می کند. با این وجود ازسال ۱۹۶۷ تاکنون فشارهای بین المللی به این رژیم شدت یافته و پس از هر تهاجم از سوی ارتش صهیونیستی به مردم فلسطین، فشارهای بین المللی و سیاسی به سران یهودی سرزمین های اشغالی بیشتر شده است. اگر آمریکا سفارت خود را به بیت المقدس منتقل کند، این موضوع نیز به موضوعات گذشته به منظور فشار به رژیم صهیونیستی اضافه می شود و انتقاد گسترده و دائمی بین المللی را به همراه خواهد داشت.

- افزایش احساسات ضد آمریکائی در منطقه: انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس موجی از احساسات غیرقابل کنترل کشورهای مسلمان علیه ایالات متحده را به راه خواهد انداخت و منافع سیاسی، اقتصادی و نظامی واشنگتن در منطقه را در معرض تهاجم قرار خواهد داد. این انتقال می تواند دروازه ای برای ورود به جنگ تمدن ها تلقی گردد.

- افزایش تنش در منطقه: فلسطین به خودی خود پس از اشغال از سوی صهیونیست ها همواره یکی از کانون های بحران و تنش در منطقه بوده است، انتقال سفارت به بیت المقدس میتواند دامنه این بحران را گسترده تر نماید، یک روزنامه آلمانی نوشته است«انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس نه تنها ناآرامی های جدید در مناطق فلسطینی را به دنبال خواهد آورد بلکه شورش های ضد آمریکایی را هم در جهان عرب به راه می اندازد». دولت اردن چنین اقدامی را هدیه ای برای افراط گرایان نامیده و همچنین محافل امنیتی مصر هم در این باره هشدار داده اند.

* این یادداشت در اندیشکده طنین نیز منتشر شده است

همگرائی مصر و حماس در سایه سکوت رژیم صهیونیستی؛ استراتژی یا تاکتیک؟

 

Image result for ‫مصر و حماس‬‎

ژوئن 2014 عبدالفتاح سیسی در حالی قدرت را در مصر در اختیار گرفت که حتی پیش از آن، در کسوت وزیر دفاع و فرمانده نیروهای مصلح مصر، روابط خصمانه‌ای را با گروه حماس در پیش گرفته بود. ژنرال 63ساله‌ی مصری اما یکسال بعد تعامل خود با حماس را به دلایل متعدد با تغییرات گسترده‌ای همراه ساخته است.

 

حماس پس از تأسیس در سال 1987 روابط پرفراز و نشیبی با قاهره داشته است، اوج ماهیت سینوسی این روابط را می‌توان پس از تحولات مصر پس از سقوط حسنی مبارک برشمرد، حماس طی 3 سال سه رویکرد کاملاً متفاوت را در ارتباط با مصر تجربه کرده است. سال‌های 2012 و 2013 حماس در کسوت هم‌پیمان استراتژیک مصر مرسی ظاهر شد، در سال 2014 روابط تیره‌ای بین نظامیان حاکم بر قاهره و این جنبش شکل گرفت و از سال 2015 تاکنون نشانه‌هایی از نزدیکی مجدد این دو بازیگر مهم منطقه دیده می‌شود. نوشتار حاضر با کنکاش پیرامون سیر تحولات صورت گرفته در روابط حماس و مصر دوران عبدالفتاح سیسی این پرسش را مورد بررسی قرار دهد که اولاً اهداف قاهره از نزدیکی به حماس چیست، ثانیاً به چه دلایلی حماس که حاضر به پذیرش میانجیگری مصر در اوج جنگ 51 روزه 2014 نبود اکنون به مصر روی آورده است و نهایتاً اینکه رژیم صهیونیستی چه رویکردی را در این تحولات برگزیده است.

نگاهی به سیر روابط حماس و مصر در دوره سیسی

به قدرت رسیدن محمد مرسی در مصر با همان سرعتی که آغاز شد به پایان رسید چه آنکه دولت اخوانی مرسی تنها از خرداد 91 تا تیر 92 (ژوئن 2012 تا ژوئیه 2013) بر سر کار بود. این برهه اگر چه کوتاه بود و می­توان از آن به‌عنوان دوران طلائی روابط مصر و حماس از بدو تأسیس این گروه تاکنون یاد کرد اما حماس را با خطای بزرگ استراتژیک مواجه ساخت. سران حماس گمان می‌کردند «دوستان نو حکومت اخوانی» به‌زودی تمام منطقه را در دست خواهند گرفت اما این‌گونه نشد و دولت محمد مرسی دولت مستاجل بود.

با سقوط مرسی و خلاء یک‌ساله قدرت در مصر، هرج و مرج‌ها به اوج رسید و این‌بار نیز نظامیان در کودتایی شبه دموکراتیک قدرت را قبضه کردند. عبدالفتاح سیسی که میانه خوبی با گروه‌های اسلام‌گرا نداشت لباس فرماندهی ارتش را از تن خارج و در کسوت ریاست جمهوری قرار گرفت. سیسی در تبلیغات انتخاباتی خود به‌شدت حماس، اخوان و حامیان منطقه‌ای آن یعنی قطر و ترکیه را مورد حمله قرار می‌داد.

در تیرماه 93 (جولای 2014) یعنی یک ماه پس از به قدرت رسیدن سیسی، حماس که در بحبوحه‌ی جنگ 51 روزه قرار داشت هرگونه میانجی‌گری مصر را برای برقراری آتش‌بس رد کرد و به‌جای آن تمایل خود به قطر و ترکیه را نمایان ساخت. رسانه‌های طرفدار دولت سیسی مرتباً حماس را به دخالت در بحران‌های داخلی مصر و ناآرامی‌های مرزی متهم می‌ساختند. در بهمن 1393(ژانویه 2015) دادگاه ویژه امور اضطراری در مصر، حماس را به‌عنوان گروه تروریستی معرفی کرد، این برای اولین بار بود که دادگاهی در یک کشور اسلامی حماس را به تروریسم متهم می‌کرد. در همین زمان دادگاه‌های دنباله‌دار محمد مرسی، وی را به جرم جاسوسی برای حماس محکوم کردند.

گذرگاه رفح که بعد از روی کارآمد مرسی بازگشائی شده بود از دی‌ماه 1395(ژانویه 2015) مجدداً بسته شد، این تحولات نه تنها حماس را از حامی مهم منطقه‌ای خود دور ساخت بلکه توان چانه‌زنی این جنبش را به لحاظ سیاسی در برابر رقیب داخلی آن یعنی جنبش فتح از یک‌سو و رژیم صهیونیستی به‌عنوان دشمن اصلی آن از سوی دیگر کاهش داد.

 ارتش مصر به بهانه دخالت حماس در امور داخلی مصر و حمایت این جنبش از اخوان المسلمین، دست به تخریب نزدیک به هشتاد درصد از تونل‌هایی که مصر و غزه را به یکدیگر مرتبط می‌کرد زد و به این ترتیب مسیر ورود کالا، سرمایه و کمک‌های بین‌المللی به غزه مسدود شد[1].

از اواخر 2015 رویکرد دولت سیسی با حماس با تغییراتی مواجه شد، سیسی با چراغ سبز غرب، در صدد آن بود که پس از به بن‌بست رسیدن طرح صلح فرانسه طرح صلح جدید را پایه‌ریزی نماید. از ماه‌ها پیش از این، نیز نشانه‌های این تغییر آشکار شده بود در خردادماه 1394(ژوئن 2015) دادگاه فرجام‌خواهی مصر، رأی دادگاه اضطراری این کشور مبنی بر تروریست خواندن حماس را رد کرد. اوج تغییر رویکرد رژیم قاهره به حماس در دعوت گروه‌های فلسطینی توسط سیسی برای شرکت در مذاکرات قاهره آشکار شد. در اردیبهشت 1395(می 2016) فتح، حماس، جبهه اسلامی و جبهه دموکراسی آزادسازی فلسطین به دعوت سیسی در قاهره گرد هم آمدند و گفت و گوهای مفصلی پیرامون آشتی ملی گروه‌های فلسطینی و ساز و کارهای برقراری آتش‌بس با رژیم صهیونیستی صورت گرفت[2]. در آذر 1395(دسامبر 2016) گذرگاه رفح به گونه‌ی بی‌سابقه‌ای بازگشایی شد، دو ماه بعد اسماعیل هنیه در قاهره با سیسی دیدار کرد و از تغییر و تحولات بی‌سابقه در روابط مصر و حماس سخن گفت.

اهداف سیسی از ورود به مسئله فلسطین

نزدیکی حکومت سیسی به حماس را به هیچ عنوان نمی‌توان در قالب تغییر استراتژیک بررسی نمود، حماس در نگاه سیسی از یک نظر، درگاه ورود به غرب آسیا و از سوی دیگر دریچه‌ای برای جلب حمایت غرب و مقامات صهیونیستی است. اروپا، خصوصاً انگلیس تمایل ویژه‌ای به ورود مصر به پرونده صلح فلسطین و رژیم صهیونیستی دارند. از طرفی نمی‌توان تحرکات سیسی در ماه‌های اخیر را بدون هماهنگی‌های پنهان قاهره و تل‌آویو دانست[3].

اهداف متعددی را می‌توان از نزدیکی مصر سیسی به حماس متصور بود؛

– بازگرداندن قاهره به قدرت: بازگرداندن مصر به هسته مرکزی قدرت در غرب آسیا و شمال آفریقا یکی از اهدافی است که سیسی در وعده‌های انتخاباتی خود نیز به آن تکیه می­کرد. سیسی به‌درستی فلسطین را درگاه ورود به غرب آسیا می‌داند و قصد دارد از این ابتکار به‌عنوان ابزاری برای تثبیت موقعیت خود در کشور و احیای نقش رهبری مصر در منطقه استفاده کند[4]. قاهره به‌خوبی می‌داند هیچ یک از کشورهای مسلمان غرب آسیا و شمال آفریقا بدون در نظر گرفتن فلسطین نمی‌توانند به ایفای نقش فعال و محوری در این منطقه بپردازند. اوج محوریت مصر در غرب آسیا و شمال آفریقا به دوره‌ای باز می‌گردد که جمال عبدالناصر، قدس را به‌عنوان یکی از محورهای مهم سیاست‌های منطقه‌ای خود در نظر گرفته بود، از سوئی انزوای مصر در دنیای اسلام و منطقه به دوران رویگردانی قاهره از قدس، در دوران انورسادات باز می‌گردد. موفقیت سیسی در برقراری ارتباط با گروه‌های فلسطینی و متقاعد نمودن آن‌ها برای تشکیل دولت، موقعیتی را برای قاهره فراهم می‌کند تا به‌عنوان میانجی در سایر توافقات در آینده، دارای نقش محوری باشد، این مسئله می‌تواند رهبری منطقه‌ای مصر را مورد تأیید قرار دهد[5].

– کنترل مرزها و برقراری امنیت داخلی: با سقوط محمد مرسی، مصر بدترین دوران امنیت مرزی خصوصاً در صحرای سینا را که مساحتی معادل دو برابر تمام سرزمین‌های اشغالی فلسطین را شامل می‌شود، تجربه کرده است. گروه‌های تکفیری متعددی با توجه به خلاء حضور نیروی نظامی در دو استان سینای جنوبی و شمالی به گسترش فعالیت‌های خود در این 2 استان و البته کشاندن عملیات‌های خود تا پایتخت مصر مبادرت ورزیدند. مهم‌ترین این گروه‌ها، گروه تکفیری انصاربیت‌المقدس است که در دوران مرسی نوک حمله‌ی خود به دولت مرکزی را کند کرده بودند اما پس از برافتادن او نه تنها به گسترش عملیات‌های ایذائی و تروریستی پرداختند بلکه با تغییر نام خود به ولایت سینا، رسماً با داعش هم‌پیمان گردیدند[6]. رژیم صهیونیستی برای کنترل سینا، برخلاف توافق کمپ دیوید به سیسی اجازه استقرار نیروی نظامی در سینا را داده است. مهار گروه‌های تکفیری و ایجاد خط فاصل میان آن‌ها و حماس مقدمه‌ای برای طرح گسترده ارتش مصر برای مقابله با سلفی‌های صحرای سینا است که مرزهای عملیات خود را در سراسر مصر تعریف کرده‌اند و در حال حاضر بزرگ‌ترین چالش امنیتی قاهره محسوب می‌شوند[7]. مصر نگران است که تشدید فشار بر غزه و حماس، منجر به آغاز دور جدیدی از درگیری‌ها میان جنبش‌های مقاومت حاضر در غزه و رژیم صهیونیستی گردد که این مسئله به‌نوبه خود می‌تواند تهدیدی علیه امنیتی ملی، کارآمدی دولت، ثبات سیاسی و اقتصادی و مرزهای شمالی مصر به شمار آید.

– کسب حمایت غرب و اعراب: مصر در حال حاضر بخش عمده‌ای از بودجه خود را از منابع خارجی و کمک‌های بین‌المللی تأمین می‌کند، قاهره برای جلب نظر عربستان، ناچار است بخش عمده‌ای از روابط منطقه‌ای خود را با ریاض هماهنگ سازد. عربستان نیز طرح صلحی را که در سال 2002 مطرح‌ شده بود را در قالب طرح جدید سیسی برای پایان منازعات دنبال می‌کند[8]. اتحادیه عرب نیز در مواضع خود اعلام کرده از طرح سیسی برای برقراری صلح میان فلسطین و رژیم صهیونیستی حمایت خواهد کرد[9]. عربستان سعودی به‌منظور همراهی مصر با سیاست‌های ریاض کمک‌های مالی فراوانی به قاهره ارائه داده است، در آوریل 2016 ریاض از تأسیس یک صندوق مشترک سرمایه‌گذاری با سرمایه اولیه شانزده میلیارد دلار خبر داد[10]. از سوی دیگر مصری‌ها سفرهای گسترده‌ای برای جذب کمک‌های مالی کشورهای اتحادیه اروپا آغاز کرده‌اند. ایالات‌متحده آمریکا نیز که پس از به قدرت رسیدن سیسی، کمک‌های نظامی خود به این کشور را موقتاً به حالت تعلیق درآورده بود در جولای 2015، 8 فروند هواپیمای جنگنده اف 16 به مصر ارسال کرد همچنین با اعطای 1٫3 میلیارد دلار کمک مالی به مصر موافقت نمود و نهایتاً در آوریل 2016 نیز تصمیم گرفت تا ارسال همه تجهیزات و سلاح‌های نظامی به مصر را از سرگیرد. در اواخر فوریه 2017 آمریکا اعلام کرد آماده برگزاری مانور مشترک نظامی با قاهره است[11].

قاهره دریافته است که برای جذب کمک‌های مالی اتحادیه اروپا، عربستان سعودی و آمریکا باید نقش محوری در برقراری صلح میان حماس و رژیم صهیونیستی ایفا نماید به همین لحاظ از اواسط 2015 رویکرد خود را برای همگرایی با مقامات حماس آغاز کرده است.

پیامدها و دلایل نزدیکی حماس به مصر

سقوط مبارک و به قدرت رسیدن محمد مرسی در خردادماه 1391(ژوئن 2012) و همچنین حمایت گسترده ترکیه از قاهره، حماس را به این باور رساند که به‌زودی سرتاسر غرب آسیا و شمال آفریقا به دست اخوان المسلمین خواهد افتاد با همین تحلیل نیز در اوایل بحران سوریه خط خود را از دمشق جدا ساخت.

حوادث اما برخلاف پیش‌بینی مقامات حماس به وقوع پیوست، مرسی در ژوئیه 2013 برکنار شد، در سوریه اخوان المسلمین نه تنها به دولت مرکزی چیره نشدند بلکه خود به چنددسته تقسیم شدند، ترکیه که سودای رهبری دنیای اسلام را داشت در باتلاق کردها و بحران‌های امنیتی داخلی گرفتار شد و قطر نیز نتوانست به‌عنوان هم‌پیمانی قدرتمند ظاهر شود. حماس همچنین دریافت که بعید است از عربستان نیز منتفع شود، چه آنکه عربستان هیچ‌وقت حماس و سازمان ورشکسته اخوان المسلمین را با سازمان فتح، مصر، امارات و رژیم صهیونیستی تعویض نخواهد کرد.

مجموعه این تحولات حماس را ناچار به بازتعریف روابط منطقه‌ای خود نمود به‌گونه‌ای که ضمن تغییر نسبی موضع خود در قبال سوریه و ایران، سیاست نزدیکی به مصر سیسی را در پیش گرفت.

از دیگر دلایل نزدیکی حماس به قاهره را باید در وضعیت بغرنج اقتصادی و اجتماعی غزه جستجو کرد. غزه از سال 2007 تحت محاصره است. در این ایام سه جنگ بر این مساحت کوچک تحمیل شده است که خرابی‌های وسیعی به بار آورد. ترمیم این خرابی‌ها حتی در صورت وجود منابع مالی احتیاج به داشتن رابطه با خارج از غزه برای ورود مصالح دارد. در کنار این خرابی، اوضاع بد اقتصادی غزه به خاطر کمبود برق، سوخت، امکانات پزشکی و آب آشامیدنی در کنار طولانی شدن محاصره فشار سنگینی را بر مردم غزه وارد کرده است. هر چند مردم غزه در همه این سال‌ها این فشار را تحمل کرده‌اند ولی تحت بمباران رسانه‌ای قرار دارند که مقصر اصلی این شرایط جنبش حماس است و رسانه‌های زیادی از این قضیه برای تخریب حماس و شوراندن مردم غزه علیه این گروه استفاده می‌کنند[12].

سکوت رضایتمندانه؛ بررسی موضع رژیم صهیونیستی در گفت­وگوهای حماس و مصر

تجربه 3 جنگ گسترده طی سال‌های 2008، 2012 و 2014 رژیم صهیونیستی را به این نتیجه رسانده است که نمی‌توان با نیروی نظامی حماس را نابود سازد. از سوی دیگر این رژیم بخاطر نقض آشکار و مکرر حقوق بشر از سوی مجامع بین‌المللی تحت فشار است به همین لحاظ کانالیزه نمودن حماس و کنترل غیرمستقیم این جنبش از طریق مصر را در پیش گرفته است، رژیم صهیونیستی به‌شدت نگران جنگ جدید با غزه است، به نظر می‌رسد تل‌آویو به‌منظور جلوگیری از انفجار احتمالی غزه به دلیل شرایط اسفناک اقتصادی و معیشتی این باریکه، به دنبال ایجاد سوپاپ اطمینان از طریق مصر است، بازگشایی گذرگاه رفح با چراغ سبز صهیونیست‌ها، ذیل همین تحلیل قابل ارزیابی است[13].

می‌توان گفت رژیم صهیونیستی با فشار به کشورهای قدرتمند سعی دارد با وارد نمودن حماس به ورطه مذاکره و سیاست محض، آن را از مبارزه دور سازد. به همین دلیل بخشی از نظام بین‌الملل در همرایی با رژیم صهیونیستی سعی می‌کند با سوق دادن حماس به‌سوی دولت-ملت سازی، توقع کار ویژه‌ی دولت‌ها را نسبت به این جنبش ایجاد نماید. درصورتی‌که حماس هرچه بیشتر به ماهیت دولتی سوق پیدا کند، ماهیت مقاومتی خویش را از دست خواهد داد. این روند محدودسازی جنبش را می‌توان در جنبش فتح و تشکیلات خودگردان به‌خوبی مشاهده کرد. یاسر عرفات با اشتباه راهبردی خود، مسیری جز کنار گذاشتن سلاح و برداشتن سیاست برای خود باقی نگذاشت[14].

رژیم صهیونیستی به دلایل متعدد از جمله خرید زمان به‌منظور گذار از دوره اوباما به ترامپ، با طرح‌های صلح اروپایی به‌شدت مخالفت کرده است با این وجود صراحتاً طرح صلح سیسی را مورد توافق ضمنی قرار داده است، سکوت رژیم اشغالگر قدس در قبال تحرکات مصر در نزدیکی به حماس با چراغ سبز تل‌آویو همراه است، نتانیاهو بیان داشته: «طرح سیسی را به طرح فرانسه ترجیح می‌دهم. به عقیده من مشارکت دادن کشورهایی که از منطقه فاصله دارند (طرح فرانسه)، در روند صلح بی‌فایده است بلکه بایستی کشورهای منطقه در این امر مشارکت داشته باشند و من به روند صلحی تمایل دارم که طی آن کشورهای منطقه برای پیشبرد روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل و مذاکرات بین اسرائیل و فلسطینیان اقدام کنند.[15]»

نتیجه‌گیری

سیسی تلاش دارد از حماس به‌عنوان برگ برنده‌ی در تحولات و تعاملات منطقه‌ای و حتی بین‌المللی خود استفاده نماید، او به‌خوبی می‌داند که برای مهار بحران‌های امنیتی و اقتصادی مصر به کمک‌های غرب و عربستان نیاز دارد. از سوی دیگر استراتژی امنیتی خود را با پیوندها و همکاری‌های پنهان با تل‌آویو تعریف کرده است. حماس نیز به دلایل مشابهی از جمله خلاصی از وضعیت نابسامان اقتصادی و معیشتی در غزه و همچنین ناامیدی از ترکیه و قطر به دامان مصر سیسی پناه برده است. به‌طور کلی می‌توان رویکرد قاهره را در قالب رفتار عمل‌گرایانه حاکم بر اندیشه نظامیان مصر برشمرد و رفتار حماس را در ذیل سیاست آزمون و خطای 5 ساله پس از بیداری اسلامی از سوی این جنبش بررسی کرد. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی با سیاست صبر رضایت‌مندانه، تحولات را رصد نموده و سیاست‌های خود را در همکاری پنهان با سیسی دنبال می‌نماید.

منابع:

[1] – جواد عرب عامری، «چالش‌های حماس در دوران پس از آتش‌بس»، وب‌سایت اندیشکده راهبردی تبیین، منتشرشده در تاریخ 23 مهر 1393، قابل بازیابی در پیوند زیر:

http://tabyincenter.ir/14444

[2] – فتح و حماس در قاهره بنا به دعوت سیسی، خبرگزاری ایسنا، منتشرشده در 2 خرداد 1395، قابل بازیابی در پیوند زیر:

http://www.isna.ir/news/95030200752/

[3] -Saleh- Al Naami, Hamas and Al-Sisi: A new page? published in January 30 2017, see in: https://www.middleeastmonitor.com/20170130-hamas-and-al-sisi-a-new-page/

[4] – «چرایی تلاش السیسی برای آتش‌بس میان حماس و اسرائیل»، خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در تاریخ 3 مرداد 1393، قابل بازیابی در آدرس:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/05/03/440810

[5] -Lina Khatib,» Why Sisi Cannot Let Egypt’s Gaza Deal Fail«, carnegie middle east center, published in July 23, 2014, see in:

http://carnegie-mec.org/2014/07/23/why-sisi-cannot-let-egypt-s-gaza-deal-fail-pub-56204

[6] – Tom Wilson, Egypt, Hamas and Islamic State’s Sinai Province, London: Centre for the New Middle East, 2016, Policy Paper No. 12, pp 2-16.

[7] -Shaul Shay, EGYPT’S ANSAR BAYT AL-MAQDIS AND THE ISLAMIC STATE, Herzliya: Interdisciplinary Center (IDC), pp 9-11.

[8] – Zvi Bar’el,” A New Hamas-Saudi-Egyptian Triad Is Emerging”, HAARETZ, published in Jun 24, 2015

see in: http://www.haaretz.com/middle-east-news/.premium-1.662598

[9] – حمایت اتحادیه عرب از سازش فلسطینی‌ها با اسرائیل، شبکه العالم، منتشرشده در تاریخ 30 اردیبهشت 1395، قابل بازیابی در آدرس:

 http://fa.alalam.ir/news/1819679

[10] – عربستان سعودی و مصر صندوق مشترک سرمایه‌گذاری تأسیس می‌کنند، وب‌سایت BBC، منتشرشده در 22 فروردین 1395، قابل بازیابی در آدرس:

 http://www.bbc.com/persian/world/2016/04/160410_an_saudi_egypt_fund

[11] – آمریکا به دنبال از سرگیری رزمایش‌های مشترک نظامی با مصر، خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در 9 اسفند 1395، قابل بازیابی در:

www.tasnimnews.com/fa/news/1395/12/09/1340520 /

[12] -چرا حماس از ایران فاصله گرفت، وب‌سایت شهرآرا آنلاین، منتشرشده در تاریخ 25 مهر 1394، قابل بازیابی در:
http://shahraraonline.com/news/55789

[13] – حکومت سیسی، مورد توجه گروه‌های مقاومت فلسطین، وب‌سایت اندیشکده تبیین، منتشرشده در 15 آذر 1395، قابل بازیابی در آدرس:

http://tabyincenter.ir/15080/

[14] – محمد محسن فایضی، اصول و بایدها در روابط جمهوری اسلامی ایران و حماس، وب‌سایت اندیشکده تبیین، منتشرشده در تاریخ 15 دی 1394، قابل بازیابی در آدرس:

http://tabyincenter.ir/11287

[15] – نتانیاهو: طرح السیسی را به طرح فرانسه ترجیح می‌دهم، خبرگزاری تسنیم، منتشرشده در 11 مرداد 1395، قابل بازیابی در آدرس:

www.tasnimnews.com/fa/news/1395/05/11/1145817

 

این مقاله در خبرگزاری فارس، مشرق و اندیشکده تبیین منتشر شده است

برای ابوذر بوشهر

 

رفتار، گفتار، کردار، اندیشه، روحیات و در یک کلام زندگی مرحوم ماشاالله کازرونی بی شک الگوئی از یک زیست اسلامی و انقلابی است. مرحوم کازرونی ابوذر وار به کنه انقلاب پی برد و ابوذر وار تا انتها در خط انقلاب ماند. او هیچگاه سهمی از انقلاب نخواست، نجومی کار کرد، نجومی خون داد، نجومی عرق ریخت، نجومی ایثار کرد اما هیچگاه در کارنامه اش از اموال و حقوق های نجومی خبری نبود. هیچگاه از راه رفته اش ناامید و پشیمان نشد و مهمتر از همه هیچگاه از حرکت باز نایستاد.

من این پیر سفر کرده را ابوذر بوشهر می خوانم، از این جهت که ابوذر تا زمان حضرت رسول با رسول الله بود و پس از رحلت ایشان، در گرد و غبار فتنه ها راه راست را برگزید و پایمردانه در خط حضرت امیرالمومنی ایستاد، در تشابهی تاریخی مرحوم کازرونی تا زمان حیات حضرت امام مرید اما بود و پس از وفات ایشان، مخلصانه در صف یاران صدیق رهبر معظم انقلاب ایستاد. کازرونی فرزندش را در راه انقلاب داد اما هیچگاه خود را طلبکار انقلاب نداست، هیچ پست و منسبی نگرفت باز خود را طلبکار انقلاب نداست تا پایان عمر در همان خانه قدیمی و ساده اش سکونت گزید اما حاضر نشد به حرام، توشه خود را پر کند.

ماشاالله کازرونی هیچگاه خود را در یک بُعد محدود نکرد، او مرد سیاست و حزب بود اما سیاست اسلامی و حزب الهی، یعنی حزب الله. او مرد میدان های سخت و معرکه های دهشتناک بود، معرکه ای که فرزند برومندش را به فیض شهادت رساند اما این پایان راه کازرونی نبود، او مرد بصیرت بود، نماد استواری و انقلابی گری بود، پیر جریان حزب الله بوشهر بود.

 کازرونی در هر 4 برهه ی حساس زندگی سیاسی و مبارزاتی خود روسپید ماند. دوره ی مبارزه ی پیش از انقلاب، دوران پایه گذاری و پیروزی انقلاب، دوران جبهه و جنگ و نهایتا در دوره ی سخت و غبارآلود پس از جنگ، در تمام دوران زندگی سیاسی و مبارزاتی اش چنان بود که حالا تمام مردم بوشهر می توانند گواهی دهند که «چیزی جز خوبی از او ندیدیم».

هیچ حادثه ای کازرونی را نلغضاند و نترساند، تهدید به ترورش کردند، نترسید. فرزندش را به شهادت رساندند، نترسید. پست و مقامی نگرفت، نترسید، با فتنه ها مواجه شد اما همچون نخلی تنومند و مقاوم در مقابل خناسان روزگار کم نیاورد.

کازرونی بی شک ابوذر بوشهر است، سالها و قرن ها گذشت تا ابوذر شناخته شد و حالا باید سالهای سال بگذرد تا همچون کازرونی ئی شناخته شود، کازرونی رفت اما فرزندان معنوی او زنده اند و راهش را ادامه خواهند داد...

 

بازخوانی خطبه تاریخی رهبر معظم انقلاب در 29خرداد 1388

 

 Image result for ‫خطبه 29 خرداد 1388 رهبر انقلاب‬‎

آنچه طی فتنه 88 بر ملت و انقلاب رفت باید زنده بماند، با همه زوایایش. بی تعارف باید گفت هر تلاشی از سوی هر کسی و هر زمانی و هر مکانی و در هر لباس و موقعیت و جایگاهی برای زدودن آن واقعه و البته روز نهم دی ماه از اذهان مردم، حرکتی مردود و نابخردانه است.

تلاش برای کمرنگ کردن مساله فتنه، در واقع کمرنگ کردن جمهوریت و اسلامیت نظام جمهوری اسلامی است. تلاش برخی از سیاسیون و خواص برای کمرنگ کردن فتنه که متاسفانه گاهی از تریبون های رسمی نیز بیان می گردد مثل آن است که غائله ی منافقین در اوایل انقلاب، فتنه بنی صدر، بحران و فاجعه آفرینی های منافقین، ماجرای شیخ منتظری و فتنه 77 از تاریخ انقلاب حذف شود! گوئی انقلاب ما بدون هیچ زحمت و بحران و خطری به نسل سوم رسیده است و هیچ خطری هم در کمینش نخواهد بود پس آسوده باشید و آسوده بخوابید!

خیر، نه تنها فتنه نباید کمرنگ شود بلکه باید سال به سال ابعاد آن بازتر و تحقیق و پژوهش پیرامون آن گسترده تر و عمیق تر گردد. در یادداشت حاضر، خطبه تاریخی رهبر معظم انقلاب که در 25 خرداد 1388 یعنی سه روز پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایراد شد، مورد کنکاش و بررسی قرار خواهد گرفت.

 

آغاز ماجرا

به هر تقدیر انتخابات در روز جمعه 22 خرداد ماه 1388 برگزار شد، شمارش آراء پایان نیافته بود که میرحسین موسوی با برگزاری یک کنفرانس مفصل خبری، خود را پیروز میدان دانست. نتیجه ی اعلامی از سوی وزارت کشور اما آن چیزی نبود که کاندیدای مغلوب اعلام کرده بود و این یعنی آغاز مخالفت ها. 23 تیر ماه اعتراضات رسانه ای آغاز شد، اعتراضاتی که کم کم شکل اغتشاش خیابانی به خود گرفت، 24 تیر ماه میرحسین موسوی به بیت رهبر انقلاب رفت و گفته می شود با نصایح معظم له، قانع شده بود اما امان از "حلقه دوستان جاهل". همسر میرحسین موسوی و حلقه مشاوران وی با شانتاژ ها و تحلیل های غلط موجب شدند کاندیدای مغلوب که برای پیگیری امور از مجاری قانونی مجاب شده بود، در راهپیمائی روز 25 خرداد ماه حضور یابد و بیانیه ای را در حمایت از این حضور منتشر نماید. 25 خرداد ماه جلسه ی معروف نمایندگان کاندیداها و اعضای شورای نگهبان با رهبر معظم انقلاب برگزار شد، جلسه ای که گمان می رفت رویکرد خیابان محور کاندیداهای ناراضی را تغییر دهد و آنها را به مجاری قانونی رهنمون کند، اما روز به روز بر ابعاد آشوبهای خیابانی که حالا با آتش و خون همراه شده بود افزوده شد و کار به حظور مستقیم و بیانات صریح رهبر انقلاب کشیده شد، یعنی خطبه ی تاریخی 29 خرداد.

 

1- خطبه اول

1-1- لزوم آرامش قلبی

اگر چه رهبر انقلاب در خطبه دوم، مطالب را آشکارا عنوان فرمودند و آنچه شرط بلاغ بود را بر کاندیداهای معترض بیان داشتند اما حتی اگر آنها فقط خطبه اول را با گوش جان می شنیدند و کمی به مسیر مشقت باری که انقلاب از سرگذرانده بود می اندیشیدند، ملت و کشور و نظام و انقلاب به مصائبی که از خرداد تا دی ماه 1388 گرفتار آن شد، دچار نمی شد.

خطبه با آیه چهارم از سوره فتح آغاز شد؛ هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم؛ یعنی اوست آنکه آرامش و قوت قلب را بر دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمان خود بیافزایند. این یعنی اهتمام ویژه رهبر انقلاب به ایجاد آرامش قلبی، آرامشی که موجب افزوده شدن ایمان می گردید.

رهبر انقلاب سپس در ادامه بیانات خود همین آیه را تفسیر نموده و بیان فرمودند؛ « برای یک مجموعه مسلمان و مؤمن مهم است که به خدا حسن ظن داشته باشد، بداند که خدا کمک‏کار اوست، بداند که خدا پشت سر رهپویان راه حق است. وقتی دلها قرص شد، گامها هم محکم میشود؛ وقتی گامها استوار شد، راه به‏آسانی طی میشود، به هدف نزدیک میشود».

رهبر معظم انقلاب بصورت آشکار و واضح بر لزوم حفظ آرامش و طمانینه اذعان فرمودند، ایشان در ادامه تفسیر آیه چهارم سوره فتح می فرمایند: «امروز جامعه انقلابی ما، مردم مؤمن ما، نیاز به این دارند که این آرامش را، این سکینه را، این طمأنینه و وقار را در خودشان هرچه بیشتر به وجود بیاورند. الا بذکر اللَّه تطمئن القلوب». این در حالی بود که آشوبها هنوز گسترده نشده بود و بر جان و مال و آبروی مردم خسارتی وارد نیامده بود و سران این فتنه اگر تنها به همین چند بند مشفقانه گوش فرا می دادند جلو بسیاری از خسارتهای بعدی گرفته می شد.

 

1-2- مغرور نشویم

رهبر معظم انقلاب در ادامه به لزوم پرهیز از غرور می پردازند؛ «مشمول تفضلات الهی شدن یک مسئله است، حفظ تفضلات و رحمت الهی یک مسئله دیگر است. مبادا به خودمان مغرور بشویم؛ مبادا وقتی دست کمک پروردگار را که می‏بینیم، بگوئیم ما که مورد توجه پروردگار هستیم و از وظائفمان غفلت کنیم؛ مبادا یاد خدا از دلها برود».

 ای کاش سران فتنه88 که البته آن موقع نه فتنه ای برپاشده بود و نه این افرادی که حالا سران فتنه شان می خوانیم سر به طغیان بی بازگشت برداشته بودند می فهمیدند و می دانستند که توجه رهبر انقلاب به «پرهیز از غرور و سرمستی از سابقه ی بندگی»، می تواند به سابقه ی انقلابی این دوکاندیدا و لزوم پرهیز از غرور بخاطر همین سوابق اشاره داشته باشد.

 

1-3- مبادا به راه خطا برویم

«مبادا هیجانهای سیاسی ما را از خدا غافل کند؛ مبادا بگومگوهای گوناگونی که در یک کشور پیش می‏آید، که در میان یک ملت آزاد یک امر طبیعی است، ما را غافل کند، ندانیم به کجا میخواهیم برویم، ندانیم چه جور میخواهیم برویم». این بیانات را رهبر معظم انقلاب در خطبه دوم نفرمودند، بلکه در خطبه اول که ماهیت دینی دارد فرمودند. گوئی معظم له می دانستند با این رویه ای که کاندیداهای معترض در پیش گرفته اند سرانجام ناخوشآیندی در پی دارد، تا 29 خرداد ماه که رهبر انقلاب خطبه نماز جمعه را بیان فرمودند میر حسین موسوی تنها 5 بیانیه صادر کرده بود، نصایح رهبر انقلاب بر وی کارساز نشد و 12 بیانیه و 2 پیام دیگر تا قبل از حصرخانگی صادر نمود و طرفدارانش را به ادامه درگیری های خیابانی دعوت کرد.

1-4- پایان خطبه اول

رهبر انقلاب که خطبه را با لزوم توجه به خدا و آرامش روحی در شدائد روحی و اجتماعی آغاز کرده بودند، با لزوم صبر و بردباری به پایان رساندند و حسن ختام خطبه اول را آیه ی والعصر قرار دادند، و العصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

 

2- خطبه دوم

رهبر انقلاب در ابتدای خطبه دوم و پس از دعای مرسوم، بدون هیچ مقدمه ای به بحث انتخابات ریاست جمهوری پرداختند و در همان ابتدا بیان فرمودند خطاب وی به سه دسته خواهد بود؛ «یک مطلب خطاب به عموم ملت عزیزمان در هر نقطه‏ای از کشور که هستند، میخواهم عرض بکنم. یک مطلب را خطاب به نخبگان سیاسی، نامزدهای ریاست جمهوری، فعالان و دست‏اندرکاران قضایای انتخابات میخواهم عرض بکنم. یک مطلب هم خطاب به سران استکبار، بعضی از دولتهای غربی و سردمداران رسانه‏هائی که آنها اداره میکنند، خواهم گفت».

2-1- خطاب به ملت

رهبر معظم انقلاب خطاب به مردم ایران، حضور آنها در پای صندوق های رای را «نمایش عظیمی از روح مشارکت جوی مردم در اداره کشور» دانستند و فرمودند: «بنده دوست ندارم نسبت به مخاطبان خودم با مبالغه حرف بزنم یا تملق آنها را بگویم؛ اما در این قضیه انتخابات، خطاب به شما مردم عزیز عرض میکنم که هر چه با مبالغه صحبت بکنم، زیاد نیست؛ حتّی اگر بوی تملق هم بدهد، ایرادی ندارد. کار بزرگی کردید». ایشان سپس به طبیعی بودن اختلاف سلیقه بین مردم اشاره فرمودند، « نسل جوان ما بخصوص نشان داد که همان شور سیاسی، همان شعور سیاسی، همان تعهد سیاسی را که ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتیم، دارد...البته بین مردم اختلاف سلیقه هست، اختلاف رأی هست...طبیعی هم هست، لیکن یک تعهد جمعی را انسان در بین همه این آحاد، با اختلاف آراءشان، احساس میکند؛ یک تعهد جمعی برای حفظ کشورشان، برای حفظ نظامشان».

نکته دومی که رهبر معظم انقلاب خطاب به مردم فرمود، لزوم هشیاری آنان در مقابل دسیسه های دشمنی بود که برای سست کردن اعتماد مردم به نظام، برنامه ریزی می کنند، معظم له می فرمایند « میخواهند اعتماد را بگیرند تا مشارکت را بگیرند، تا مشروعیت را از جمهوری اسلامی بگیرند. این، ضررش بمراتب از آتش زدن بانک و سوزاندن اتوبوس بیشتر است. این، آن چیزی است که با هیچ خسارت دیگری قابل مقایسه نیست. مردم بیایند در یک چنین حرکت عظیمی اینجور مشتاقانه حضور پیدا کنند، بعد به مردم گفته بشود که شما اشتباه کردید به نظام اعتماد کردید؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن این را میخواهد».

 

ادامه نوشته

بررسی بیانیه های 18 گانه میرحسین موسوی در فتنه 88

Image result for ‫فتنه موسوی‬‎

«من بارها گفته‌ام که برای من این تقسیمات اصولگرا و اصلاح‌طلب مطرح نیست...امّا روی مسئله‌ی فتنه حسّاسم. حالا البتّه اکثر کسانی که در آن تظاهرات شرکت داشتند مردم معمولی بودند و هیچ تقصیری هم نداشتند امّا یک عدّه‌ای سردمداری میکردند...حالا هم یک عدّه‌ای از آنها حمایت بکنند، آن‌وقت دم از امام و طرف‌داری از امام و طرف‌داری از نظام و طرف‌داری از انقلاب هم بزنند! این نمیشود، این قابل قبول نیست. این پدیده‌ی بسیار بدی است، پدیده‌ی زشتی است، این پدیده را ما اصلاً نمی‌پسندیم».

در میان ده ها جمله از رهبر انقلاب پیرامون مساله ی فتنه، حتی همین یک جمله که در دیدار سالیانه معظم له با دانشجویان بیان شد، کفایت می کند تا کسانی که دل در گروه انقلاب دارند از هیچ تلاشی برای فراموش شدن خباثتهائی که در فتنه 88 بر کشور گذشت فروگذاری نکنند.

امروز با گذشتن 7 سال از فتنه 88 محققین و پژوهشگران و اهالی قلم و رسانه اگر حب انقلاب و امام و ولایت فقیه و کشور را در دل دارند باید برای روشن شدن زوایای این فتنه بکوشند.

این یادداشت تلاش دارد به بررسی بیانیه های 19 گانه میرحسین موسوی که از خرداد ماه تا بهمن 1388 منتشر نموده بپردازد. اولین بیانیه میر حسین موسوی در فردای انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری یعنی 23 خرداد 1388 صادر شد و آخرین آن در 25 بهمن 1388.

 

بیانیه اول: آغاز توهم(23 خرداد1388)

این بیانیه درست فردای روز انتخابات صادر شد، موسوی در این بیانیه به صراحت از انتخابات روز جمعه 22 خرداد با عنوان شعبده «بازی» یاد می کند. جمله معروف موسوی یعنی «هشدار مي دهم كه تسليم اين صحنه آرايي خطرناك نخواهم شد» نیز در همین بیانیه عنوان شد. موسوی که با فضاسازی هائی که مشاوران و اطرافیانش برای وی ایجاد کرده بودند در توهم تقلب غرق شده بود بیان می دارد «به مسوولان توصيه مي كنم بيش از آن كه دير شود اين روند را فورا متوقف كنند».

موسوی در ادامه نیز بدون ذکر هیچ سند و مدرک و شواهدی دست اندرکاران را به تقلب و دروغ متهم کرد و گفت «اجازه نخواهيم داد كه حركات ما شكل كور به خود بگيرد». حوادثی که البته در روزهای پس از این بیانیه به وقوع پیوست، خلاف دیدگاه موسوی بود چرا که دیگر او نبود که حوادث را کنترل می کرد بلکه حوادث او را به حرکت در می آورد. موسوی بیانیه اول خود را با آیه 12 سوره ابراهیم و لزوم بر توکل به خداوند و صبر بر ظلمهائی که به مومنان روا شده! پایان داد.

 

بیانیه دوم: تکرار تقلب(24 خرداد 1388)

این بیانیه عصر روز 24 خرداد صادر شد، این درحالی بود که میرحسین موسوی در همین روز با رهبر انقلاب ملاقات کرده بود و معظم له ضمن سفارش حفظ آرامش، بر لزوم پیگیری از مجاری قانونی نیز تاکید کرده بود. میر حسین اما گوئی غرق در تخیلاتی شده بود که اطرافیانش بر آن دامن می زدند. موسوی در این بیانیه عنوان می دارد که «ما به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم اصل ولایت فقيه را یکی از ارکان این نظام می‌دانیم و حرکت سیاسی را در چارچوب‌های قانونی دنبال می‌کنیم...طی نامه‌ای تقاضای خودرا مبنی بر ابطال نتایج انتخابات اخیر به شورای نگهبان ارایه کردم». موسوی که به گمان خود می تواند حوادث را مدیریت کند به طرفداران خود توصیه می کند «که به صورت مسالمت آمیز و با رعایت اصل عدم برخورد، مخالفت‌های مدنی و قانونی خود را در سراسر کشور ادامه دهید». این نکته را باید عنوان داشت که تا پیش از خطبه تاریخی رهبر معظم انقلاب در 29 خرداد 1388 بسیاری از کسانی که در حمایت از موسوی به خیابان آمده بودند، نه ضد انقلاب بودند و نه تمایلی به انجام حرکتهای همسو با فتنه گران داشتند. میر حسین موسوی در بیانیه شماره دو نیز مکررا به تقلب در انتخابات تاکید می کند و به ادامه حضور طرفدارانش در خیابان ها اصرار می ورزد.

 

بیانیه سوم: تحریک معترضان(27 خرداد 1388)

جلسه ی معروفی که نمایندگان کاندیداهای معترض و اعضای شورای نگهبان با رهبر انقلاب برگزار کردند در روز 26 خرداد ماه انجام پذیرفت و گمان می رفت این بار میرحسین موسوی به اعتراض در مسیر قانون تن دهد، اما اینگونه نشد و وی در بیانیه جدید خود که یک روز پس از دیدار مفصل و بی تکلف اعضای شورای نگهبان و نمایندگان کاندیداهای معترض با رهبر انقلاب صادر شد باز هم به طبل تقلب و تحریک مردم دامن زد.

وی در بخشی از این بیانیه می نویسد: «اینجانب ضمن محکوم نمودن اقدامات وحشیانه و کشتار مردمی که صرفاً خواستار احقاق حق خود هستند ، لازم می دانم نکاتی را درباره این رخداد و تحولات مربوط به آن به آگاهی ملت برسانم» میرحسین موسوی که شدیدا تحت تاثیر القائات ضد انقلاب و مشاورانش قرار داشت، تخریب اموال مردم و آتش سوزی ها را به گردن «اصحاب تقلب» انداخت!.

 

بیانیه چهارم: استمرار لجاجت(27 خرداد 1388)

میرحسین موسوی بیانیه چهارم خود را در همان روز 27 ام منتشر کرد و مردم را به ادامه تجمعات به بهانه سوگواری برای شهدای راه آزادی! فراخواند. اینبار زمان مشخصی هم برای آن تعین نمود، یعنی پنج شنبه بیست و هشتم خردادماه.

 

بیانیه پنجم: نصیحتی که شنیده نشد(30 خرداد 1388)

فتنه 88 را می توان به دو برهه تقسیم کرد، یک برهه قبل از خطبه تاریخی رهبر معظم انقلاب در 29 خرداد و برهه دیگر بعد از این سخنرانی. به عبارتی تا پیش از این سخنرانی نمی توان کسی را به فتنه گری متهم نمود و ای بسا مردمی که تحت تاثیر جو رسانه ای و تحریک برخی سیاسیون به خیابان آمده بودند اما پس از اتمام حجت رهبر معظم انقلاب حجت تمام شده بود و البته موجی از مردم از موسوی و اقدامات او برائت جستند و به خانه هایشان بازگشتند.

بیانیه پنجم موسوی که مفصل تر از بیانیه های قبلی نوشته شده بود درواقع دهن کجی به نصایح رهبر انقلاب بود و یک روز پس از خطبه های نماز جمعه ایشان صادر شد. او اعتراض طرفداران خود در کف خیابان را با دلاوری های رزمندگان در دوران مقدس قابل مقایسه دانست و نوشت « صحنه‌هایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی شد». وی بدون نام بردن از رهبر انقلاب به سخنان روز جمعه ایشان اشاره کرد و گفت «اگر حجم عظيم تقلب و جابه‌جايي آرا، كه آتش به خرمن اعتماد مردم زده است، خود دليل و شاهد فقدان تقلب معرفي شود، جمهوريت نظام به مسلخ كشيده خواهد شد و عملا ايده ناسازگاري اسلام و جمهوريت به اثبات مي‌رسد». وی در پاسخ به رهبر انقلاب که فرموده بود هرگز زیر بار بدعت و باطل نمودن انتخابات بدون گزاره های مستند و ادله محکم نخواهد رفت، نوشت «اكنون مقامات كشور با صحه گذاشتن بر آنچه در انتخابات گذشت مسئوليت آن را پذيرفته‌اند...از ما خواسته مي‌شود كه در اين شرايط شكايت خود را از طريق شوراي نگهبان پيگيري كنيم...اينجانب همچنان قويا اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجديد آن حقي مسلم است... نه آن كه پيشاپيش امكان ثمربخش بودن آن منتفي اعلام شود، يا با طرح احتمال خونريزي، مردم از هرگونه راهپيمايي و تظاهرات بازداشته ‌شوند».

ناگفته نماند میر حسین موسوی در بیانیه های خود ضمن تاکید بر تقلب و درخواست برای ابطال انتخابات و البته تحریک طرفدارانش، خود را مدافع جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می داند و خواهان بازگشت به «اصول ناب انقلاب اسلامي» بود ! عجیب آنکه از هیچ مخالفتی درمقابل نصایح و حتی اوامر ولی فقیه فروگذاری نکرد.

 

بیانیه ششم: شهید سازی(31 خرداد 1388)

آغاز  بیانیه ششم با آیه انالله و انا اله راجعون به معنی شروع برای «شهید سازی» فتنه بود. مرگ مشکوک ندا آقا سلطان و موج سواری رسانه ای ضد انقلاب و دروغ پردازی های عوامل داخلی در کشته سازی ها موجب شد که میر حسین موسوی نظام را متهم به خشونت، کشتار، ارعاب و پادگانی کردن فضای کشور متهم نماید. موسوی همچنان به ادامه حضور در خیابان ها و استمرار مساله تقلب اصرار دارد و خطاب به یاران خود می گوید «اعتراض به دروغ و تقلب حق شماست. به احقاق حقوق خود امیدوار باشید و اجازه ندهید کسانی که برای ناامیدی و ارعاب شما می کوشند خشمتان را برانگیزند».

 

 

ادامه نوشته

نگاهی سیاسی به انتخابات پنجم شورای شهر و روستا در استان بوشهر

Image result

اصولگرایان، اصلاحطلبان و جریان دولت در هر چیزی اختلاف داشته باشند در این مساله که فعالیت های پنهان خود را برای چینش لیست های شورای شهر و روستاها آغاز کرده اند اشتراک دارند. اصلاح طلبان در یک تقسیم بندی، حمایت مطلق خود از روحانی برای ادامه ریاست جمهوری را تضمین کرده اند و دولتی ها در عوض مدیریت میدان انتخابات شوراهای شهر و روستا را به آنان واگذار کرده اند.

اصولگرایان هم با تاکید بر ضعف و ناکامی دولت در عرصه اقتصاد، سیاست خارجی و امور معیشتی مردم، عدم اقبال اصلاح طلبان در فتح مجلس دهم و کسب تجربه ی تاثیر مثبت  وحدت در تعین رئیس و فراکسیون های مجلس( رئیس مجلس و ریاست 80% از فراکسیون ها به دست افتاد) عزم خود را برای پیروزی در رقابت اردیبهشت 1396 جزم کرده اند و امیدوارند مانند سال 1392 بیش از 70 % از کرسی های شورای شهر در سراسر کشور را در اختیار خود درآورند.

در استان بوشهر نیز که به حق می توان لقب "بزرگترین استان کوچک کشور" را به آن اتلاق کرد، گروه ها و افراد با چراغ های خاموش به رصد شرایط، برنامه ریزی، سازماندهی ستادها و یارگیری مشغولند، بوشهری ها  در اردیبهشت 1396 باید تکلیف 195 عضو شورای شهر و بیش از 2000 عضو شورای روستا را مشخصص کنند.

استان بوشهر 37 شهر دارد، تنها شهری که جمعیتی بالای 200 هزار نفر دارد بندر بوشهر است که طبق قانون جدید، تعداد کرسی های آن 9 نفر خواهد بود، در شهرهای بالای 50 هزار نفر یعنی کنگان، گناوه و برازجان نیز رقابت در هر شهر بر سر 7 کرسی خواهد بود و در باقی شهرهای استان از خورموج 38 هزار نفری(بزرگترین شهر زیر 50 هزار نفر در استان) تا شهر کوچک 2000 نفری کلمه در شهرستان دشتستان رقابت بر سر 5 کرسی اصلی خواهد بود.

اگر چه رویکر و نگاه قومی و طایفه ای کماکان در انتخابات شورای شهر و روستا در استان ما بر نگاه حزبی تفوق دارد و نمی توان مرز دقیقی بین خواستگاه سیاسی اعضای ترسیم کرد اما در یک نگاه کلی اصولگرایان دست برتر را در شورای اسلامی شهرها و روستاهای استان بوشهر دارند، به عبارتی تعداد اصولگرایان شورای شهر در 16 شهر بالای 10 هزار نفر در استان بوشهر بیشتر از اصلاح طلبان است. 

انتخابات پیش رو

اصلاح طلبان در تلاشند 17% رائی که در انتخابات چهارمین دوره شورای شهر به دست آورده بودند را به بیش از 50 % برسانند، اصلاح طلبان بوشهر با تلاشی مضاعف مایلند نتیجه انتخابات مجلس شورای اسلامی در این استان را به شوراهای شهر و روستا تسری بخشند. اختلافات اردوگاه اصلاحات اما چیز دیگری را نشان می دهد، بعید است بجز اصلاح طلبان شهر بوشهر، دیگر اصلاح طلبان بتوانند با تابلو اصلاح طلبی وارد کارزار انتخابات شوند. از بعد حزبی، اصلاح طلبان تا قبل از انتخابات به دو گروه طرفداران و مخالفان استاندار تبدیل شده بودند حالا علاوه بر شکاف سابق همراهی و عدم همراهی با نمایندگان اصلاح طلب نیز بهاین انشقاق اضافه شده است.

اصولگرایان اما بجز در شهر بوشهر اختلاف زیادی ندارند، حتی در خود بوشهر نیز حرکت هائی برای اتحاد اصولگرایانه در آستانه انتخابات شورای شهر و روستاها شکل گرفته است، این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که اگر چه اصولگرایان نیز مایل به حزبی کردن انتخابات شورای اسلامی شهرها نیستند اما لیست هائی که تحت عنوان ائتلاف مساجد، رزمندگان، هیئت ها و کانون های مذهبی ارائه می شود تمایل به جریان اصولگرائی دارند و سر بزنگاه خود را در اردوگاه راست تعریف می کنند.

به نظر می رسد هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان 10% از توان خود را در سازماندهی انتخابات معطوف به حزب و جناح سیاسی، 10% را به رسانه های مجازی، 10% کاریزمای شخصی و تجربه و نام و نشان اکتسابی کاندیداها ، 20% شیوه های مدرن و سنتی تبلیغات و نهایتا 50% از توان خود را به قابلیت های قومی و طایفه ای معطوف خواهند کرد. این یک واقعیت است که در انتخابات شورای شهرها، اعضای یک طایفه توجه چندانی به رویکرد سیاسی کاندیدائی که از میان طایفه شان برخاسته نمی کنند و یا ترجیح میدهند چشمشان را بر روی اختلافات سیاسی ببندند و با پررنگ کردن پیوندهای قومی رای خود را به او بدهند، در این مساله هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان با هم برابرند، رقابت بر سر 40 % باقیمانده است به عبارتی اصولگرایان و اصلاح طلبان به سراغ کاندیداهائی می روند که علاوه بر رویکرد حزبی دارای پایگاه قومی هم باشد.

اصولگرایان پیروزند اگر...

به هر تقدیر پیش بینی می شود اگر اصولگرایان بتوانند روند این تحکیم وحدت را  تا ماه های آتی ادامه دهند، بی تردید در اکثر شهرهای استان خصوصا مراکز شهرستان ها کماکان سکان هدایت شوراها را مانند دوره های پیشین در اختیار خواهند داشت.

اصولگرایان شهر بوشهر باید برای وحدت تلاش بیشتری کنند و کانون های متعدد سیاسی، تشکیلاتی و حزبی قدرت را زیر یک چتر متجمع کنند، اساسا وجود بیش از 10 جریان حزبی اصولگرا با یک دیدگاه و یک رویه سیاسی، در یک شهر 200 هزار نفره جز اختلاف، دست آورد دیگری ندارد.

اصولگرایان در شهرستان دشتستان، شهرستانی که 25% از شهرهای استان را در خود جای داده باید زودتر یک ساز و کار واحدی را برای تعیین کاندیداهای اصلح انتخاب کنند چه آنکه انتخابات مجلس دهم نشان داد که با وجود برتری عددی اصولگرایان، این اصلاح طلبان بودند که فاتح کرسی مجلس شدند.

در شهرستان های دشتی و تنگستان، شهریاری وظیفه خطیری را در راستای عدم تکثیر اردوگاه اصولگرائی دارد، اصلاح طلبان دشتی و تنگستان برای انتقام وارد کارزار اردیبهشت 1396 خواهند شد و این وظیفه شهریاری است که همانگونه که اصولگرایان میدان را برای پیروزی او آماده ساختند حالا او همین میدان را از تشتت آرا حفظ کند.

اصولگرایان دیلم و گناوه از کم حاشیه ترین و متحد ترین اصولگرایان استانند آنها کافیست که بر آن جنبه ی 50 درصدی که پیشتر عرض شد تکیه کنند تا پیروز رقابتهای شورای شهر 1396 باشند. اگر چه سنتا از زاویه نگاه سیاسی، رای اصلاح طلبانه ی حوزه شهرستان های جنوبی استان بیشتر از اصولگرایان بوده اما این روزها اختلافات اصلاح طلبان این حوزه از کانون های داخلی خارج شده و به سطح رسانه ها کشیده شده این یعنی آنکه کافیست اصولگرایان کمی همت کنند. بنظرم حوزه جنوبی استان نیاز به تصمیمات جدی دارد به عبارتی اگر چه نیروهای مردمی، جوانان، رسانه ها و خواستگاه های ویژه  اصولگرائی در این شهرستان ها فعالند اما دانه های تسبیح کماکان منتظر ریسمان متصل کننده هستند.

 

 

احمدی نژاد، اصولگرایان و اصلاح طلبان

Image result

اول آنکه شور و شعف دوستان اصلاح طلب و رسانه هایشان از انصراف احمدی نژاد از کاندیداتوری طبیعیست و البته موجب تاسف! موجب تاسف از این بایت که دولت یازدهم چنان در باتلاق ناکارائی و انفعال گیر کرده که تنها امیدش، تصمیم رقبای سرسخت در انصراف از کاندیداتوری است. تیترهای سرشار از خوشی و هیجان نشریات اصلاح طلب پس از توصیه ی حضرت آقا به احمدی نژاد، تیترهای مسلسل وار برای انصراف کاندیداهای احتمالی و حتی تیتر ارگان کارگزاران برای سردار سلیمانی با عنوان "همیشه سردار بمان " نشان از امید آنها برای عدم حضور چهره های موثر جریان حزب الله و اصولگراست.

دوم آنکه اصلاح طلبان، متخصص جنگ روانی و بالاخص تفرقه در اردوگاه رقیبند. ناطق نوری که در انتخابات 1384 نقش محوری را در حکمیت میان اصولگرایان برای رسیدن به کاندیدای واحد داشت حالا به هر دلیلی بر منبر اجتماع اصلاح طلبان سخن می راند. حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی که زمانی سرلیست جناح راست بودند از 15 سال اخیر به این سو، لولای درشان بر محور چپ می چرخد. ولایتی هم، چنین سرنوشتی دارد ای بسا محسن رضائی نیز اگر در سیاست می ماند و به خانه ی اصلی خود باز نمی گشت اکنون چراغ راهنمای گردش به چپ ماشین سیاستش را روشن کرده بود.

اصلاح طلبان آنقدر در تفرقه انداختن میان اردوگاه اصولگرائی کاربلد و البته طمع ورزند که همواره دانه درشت ها را نشانه رفته اند، احمدی نژاد شکار بعدیشان بود که البته از قفس پرید. اصلاح طلبان تلاش داشتند به هر نحو ممکن و با هر برچسبی او را از بدنه ی اصولگرائی خارج کنند اما نشد.

نباید اجازه داد دروازه های شهر یکی پس از دیگری تخریب شوند. هر چهره ی بزرگ اصولگرائی که به هر نحو تخریب شود همچو دروازه ایست که از مقابل رقیب برای فتح قلعه برداشته میشود. الغرض آنکه نگذارید به بهانه های واهی دروازه ی احمدی نژاد را تخریب کنند و از دروازه ی او به شهر وارد شوند، چه آنکه هدفشان احمدی نژاد نیست بلکه اختلاف در قلعه ی اصولگرائی را می پویند.

سوم آنکه توصیه حضرت آقا به احمدی نژاد، سه نکته را  روشن ساخت،1- آنچه برای حضرت آقا مهم است آینده انقلاب و ملت است نه دلخواه و خوشایند این شخص و آن حزب و جناح،2- احمدی نژاد اگر ساعتش را به وقت ولی فقیه کوک نمی کرد برای استمزاج به منظور آمدن یا نیامدن نزد رهبر انقلاب نمی رفت، 3- رهبر انقلاب می توانست مثل رویه همیشگیشان بفرمایند "نه می گویم بیا و نه میگویم نیا"، ایشان حتی می توانستند "امر به نیامدن" بفرمایند اما به "توصیه" بسنده فرمود. به گمان من رهبر معظم انقلاب نمی خواهند پتانسیل و توان احمدی نژاد و طرفدارانش خرجِ رقابتی دو قطبی شود که برد و باخت او برای انقلاب و ملت و کشور در برهه کنونی(انتخابات 1396) موجب فتنه ای جدید شود.

نهایتا آنکه برادران اصلاح طلب باید بدانند که کابوس احمدی نژاد تمام نشده، او پتانسیل آن را دارد که بجز انتخابات 1396 در هر برهه دیگری معادلات اردوگاه چپ را به هم بریزد. اصولگرایان باید بدانند و البته تا کنون به این نتیجه رسیده اند که وحدت لازمه ی پیروزیست، عملکرد منفی دولت، برجام نافرجام، انفعال دستگاه خارجی دولت، عدم اقدام موثر در زمینه های اقتصاد و توسعه و البته عدم توجه جدی به مناطق محروم موجب شده کار برای آنها در انتخابات 1396 به "جاهای باریک" بکشد! یک وحدت انقلابی و اصولگرایانه لازم است تا اولین دولت چهار ساله ی پس از انقلاب به نام دکتر حسن روحانی ثبت شود.

تهاجم کور اسرائیل، جنون لیبرمن یا توقف انتفاضه

تحلیلی بر تهاجم گسترده اسرائیل علیه غزه

 Image result

تهاجم پرحجم ارتش رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه که به "بهانه تبیه متجاوز" و در پی پرتاب یک موشک از محلی نامعلوم در غزه توسط گروهی نا مشخص به بخشهای خالی از سکنه سرزمین های اشغالی صورت گرفته، نه تنها توجیه نظامی، بین المللی و امنیتی ندارد بلکه طبق مواد 1 تا 7 و قاعده تناسب در اساسنامه دیوان کیفری بین المللی، رفتار رژیم صهیونیستی مصداق بارز جنایت جنگی محسوب می شود.

اگر چه رژیم صهیونیستی در توجیه حملات گسترده هفته گذشته خود که به عنوان سنگین ترین تهاجم پس از جنگ51 روزه سال 2014 از آن یاد می شود، عنوان داشته که این رژیم هر نقطه ای که موشک از آن محل به سوی سرزمین های اشغالی پرتاب می شود را مورد حمله قرار میدهد اما واقعیت را باید در معادلات پنهان سیاسی داخلی و منطقه ای این رژیم جستجو کرد.حداقل چهار دلیل می توان برای رفتار جنون آمیز اسرائیل در قبال غزه بر شمرد.

1- شخصیت فردی لیبرمن و نگاه او به آینده

به راستی خشونت موشه دایان، یک دندگی شارون و جنون نتانیاهو در لیبرمن جمع شده اند با این تفاوت که لیبرمن خود، عنصر خودشیفتگی و بلند پروازی را نیز به آن افزوده است. آویگدور لیبرمن 58 ساله از وقتی که وارد معادلات سیاسی رژیم صهیونیستی شده همواره تلاش داشته خود را مهره ای وفادار به جناح راست صهیونیسم بداند، لیبرمن که خود متولد شوروی سابق (جمهوری مولداوی) است و بعدها به اسرائیل مهاجرت کرده شدیدترین مواضع در مقابل نه تنها گروه های فلسطینی بلکه اعراب ساکن در اسرائیل که شهروند این رژیم محسوب می شوند را اتخاذ کرده است. او پس از ورود به مجلس اسرائیل از سال 1997 همواره در کابینه راست گرایان حضور داشته است و انبوهی از  اقدامات و اظهارات تند روانه، نژاد پرستانه و جنایتکارانه در وزارتخانه های مختلف از وزارت راه و ترابری تا وزیر امور زیربنائی و امور خارجه و حالا وزارت جنگ در کارنامه اش دارد.

لیبرمن در خرداد ماه بعد از اختلاف نتانیاهو با یار دیرینش موشه یعلون که در کابینه 34 اسرائیل در کسوت وزیر دفاع حضور داشت( یعلون عنصر مرکزی و مغز متفکر ترور شهدای هسته ای ایران بود) وزارت جنگ را بر عهده گرفت. حالا او خود را نخست وزیر بالقوه آینده اسرائیل می داند، او در این مدت به آمریکا نزدیک شده، رفتارهای تند خشونت بار علیه نیروهای مقاومت را مضاعف کرد و تلاش می کند خود را چهره ای ملی و نه صرفا سفاردی( یهودیان شرق تبار) جلوه دهد.

خشونت بیش از حد ارتش اسرائیل اگر چه مساله تازه ای نیست اما در این برهه زمانی قطعا شخصیت لیبرمن در اِعمال آن موثر بوده است، باید منتظر رفتارهای تند و خشونت بارتر لیبرمن بود.

2- ایجاد شکاف بین نیروهای مقاومت

باریکه غزه سرزمینی با حدود 360 کیلومتر مربع مساحت،41 کیلومتر طول دارد و عرض آن نیز بین 5 تا 15 کیلومتر متغیر است، این باریکه پرتراکم ترین منطقه جهان است در این بخش کوچک که تحت شدیدترین محاصره های اسرائیل قرار دارد بیش از 100 انجمن، هسته، سازمان و گروه مبارز وجود دارد، گروه هائی که گاهی تعداد آنها به 10 نفر هم  نمی رسد و از ایدئولوژی های شدیدا مختلف و گاها متعارض پیروی می کنند به گونه ای گه برخی از آنها در کنار تکفیری های سوریه و برخی دوشادوش مدافعان حرم علیه تروریست ها می جنگند. به هر تقدیر بزرگترین گروه مبارز غزه گروه حماس با 20 هزار عضو رسمی است، پس از آن جهاد اسلامی با 4 هزار مبارز و گروههای دیگر که عمدتا زیر 1000 نفر عضو دارند.

اسرائیل حماس را به عنوان نقطه کانونی دشمنان خود در غزه به حساب می آورد، رژیم صهیونیستی در تلاش است حماس را به همان ورطه ای بیندازد که جنبش فتح را انداخته است. به گونه ای که هم اکنون بخش عظیمی از جنبش فتح و دولت خودگردان، نقش نگهبان اسرائیل در کرانه باختری را ایفا می کنند. اسرائیل در ماه ههای اخیر بنا به ادعای خود و با وساطت ترکیه توافقات پنهانی متعددی را با حماس به انجام رسانده است، از جمله آنکه در قبال صلحی 5 ساله، قول ساخت یک بندر شناور برای غزه را داده است. به هر تقدیر اسرائیل با حملات سنگین به غزه می خواهد این پیام را به حماس برساند که اگر خواهان بازشدن گذرگاه ها، ایجاد بندر، رفع محاصره و ایجاد فرودگاه است باید سایر گروه هائی که هیچ گونه مماشاتی با اسرائی لرا بر نمی تابند ساکت کند.

اگر حماس در این دام گرفتار شود به معنای آن است که غزه با جنگ داخلی بین گروه های مبارز روبرو خواهد شد، دقیقا مانند جنگی که در سال 2007 بین حماس و فتح شکل گرفت و خسارات متعددی به جنبش مقاومت وارد آورد.

3- تاثیر در روند انتفاضه سوم

انتفاضه سوم عملا از اکتبر 2015(مهر 1394) آغاز شده و تا کنون حدود 250 شهید و بیش از 17 هزار مجروح به بار آورده است، اگر چه محور انتفاضه در مکرانه باختری است اما ارتش اسرائیل بنا به دلایل متعدد قادر به انجام عملیات های گسترده در کرانه باختری به شکلی که در غزه انجام میدهد نیست، حملات کوبنده رژیم صهیونیستی به غزه در واقع پیام غیر مستقیم به انتفاضه سوم است به این معنا که تل آویو حساسیت فوق العاده ای بر روی امنیت سرزمین های خود دارد و هر گونه ایجاد ناامنی از سوی فلسطینی ها با مشت آهنین همراه خواهد بود.

اسرائیلی ها انتفاضه سوم را ناشی از مقاومت و تاثیر گروه های مبارز حاضر در غزه بر روی کرانه باختری می دانند لذا از هیچ تلاشی برای جلوگیری از این الهام بخشی دریغ نمی کنند.

4- پاسخ غیر مستقیم به اروپا

در 6 سال اخیر رژیم صهیونیستی  با وساطت آمریکا دو دور از گفتگوهای صلح را با دولت خودگردان انجام داده است یکی در سال 2010 و دیگری به مدت 7 ماه که از اواسط 2013 تا اوایل 2014 به طول انجامید هر دو بار نیز با کارشکنی اسرائیلی ها به بن بست کشیده شد. اینبار اروپائی ها با مرکزیت فرانسه تلاش دارند دور جدید گفتگوها را آغاز کنند، اسرائیل به هیچ عنوان مایل به شرکت در این جلسات و مذاکرات نیست چرا که تل آویو می داند در حال حاضر بزرگترین حامی آنها یعنی آمریکا گرفتار تحولات داخلی و انتخابات ریاست جمهوری 2016 است.

تل آویو با ادامه خشونت علیه انتفاضه سوم و حملات گاه و بیگاه به غزه تلاش دارد این پیام را به اروپائی ها برساند که "خود را خسته نکنید"، چرا که بدون حضور آمریکا مقامات تل اویو پای هیچ میز مذاکره ای نمی نشینند و آنرا به رسمیت نمی شناسند.

پایان سخن:

مطالعه رفتار دو دهه گذشته اسرائیل ثابت کرده است، صهیونیست ها در جنگ های پس از سال 2000 علیه فلسطینی ها، پیش از انجام جنگ اقدام به سیاستهای  کرده اند که به نوعی محک زدن شرایط منطقه است، از طرفی معمولا این رژیم در آغاز ریاست جمهوری روئسای جمهور آمریکا از جمله در سال 2000 و 2008 مبادرت به اقدام بزرگ نظامی کرده است، اینکه آیا اینبار نیز تهاجم اسرائیل به غزه به منظور سنجیدن واکنش کشورهای اسلامی بود است یا خیر و اینکه آیا سال 2016 هم با جنگ اسرائیل علیه فلسطینی ها همراه خواهد بود سوالاتی هستند که تحولات آینده سرزمین های اشغالی آن را روشن خواهد ساخت.